کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دسته جمعی
لغتنامه دهخدا
دسته جمعی . [ دَ ت َ / ت ِ ج َ ] (ق مرکب ) همه باهم .متحدانه . جمعاً. همگی . همگروه . همگان . همگی باهم .
-
جستوجو در متن
-
پیک نیک
لغتنامه دهخدا
پیک نیک . (فرانسوی ، اِ) رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینه ٔ خویش بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی دانگی .
-
حفل
لغتنامه دهخدا
حفل . [ ح َ ] (ع اِ) انجمن . (مهذب الاسماء). گروه . جمع و گروه مردم . (منتهی الارب ).- جمعی حفل ؛ مردمی بسیار.- حفلی از ناس ؛ جمعی از مردم .
-
چرگه
لغتنامه دهخدا
چرگه . [ چ َ گ َ / گ ِ ] (اِ) حلقه ٔ بزرگی مایل بطرف داخل که شکارچیان سازند. (ناظم الاطباء). حلقه ای از شکارچیان در شکارگاه بدور شکار. شیوه ای از شکار حیوانات که جمعی دور شکار را حلقه بسته آنرادر میان گیرند. جرگه . (ناظم الاطباء). || جمعی از مردم . ج...
-
طیان
لغتنامه دهخدا
طیان . [طَی ْ یا ] (اِخ ) از اعلام است که جمعی از آنها چون بنا بوده اند خود را منسوب بدان ساخته اند. (سمعانی ).
-
گلانه
لغتنامه دهخدا
گلانه . [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) دسته جمعی . حلقه (لهجه ٔ قزوینی ).
-
آسال
لغتنامه دهخدا
آسال . (ع اِ) نشانها. آثار. علامات . اخلاق . و این کلمه جمعی است بی مفرد.
-
اباسق
لغتنامه دهخدا
اباسق . [ اَ س ِ ] (ع اِ) جمعی است بی مفرد به معنی قلائد. (المزهر).
-
سراسکبهر
لغتنامه دهخدا
سراسکبهر. [ ] (اِخ ) مقبره ای به همدان که در آنجا جمعی از علما و صلحا دفن اند. (از معجم البلدان ).
-
حردان
لغتنامه دهخدا
حردان . [ ح َ ] (اِخ ) ازقرای دمشق و جمعی بدان منسوب اند. (معجم البلدان ).
-
قر
لغتنامه دهخدا
قر. [ ق ِ ] (ترکی ، اِ) اسم از قرلماق به معنی تار و مار کردن . کشتن دسته جمعی . فنا. نیستی . مرگ . مرگ دسته جمعی .- قر انداختن در قومی ؛ همگی را کشتن .- قر میانشان افتادن ؛ همگی مردن .
-
کنانی
لغتنامه دهخدا
کنانی . [ ک ِ ] (ص نسبی ) انتساب جمعی از قبایل عرب . (الانساب سمعانی ) (از لباب الانساب ).
-
کر
لغتنامه دهخدا
کر. [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) آواز دسته جمعی (اپرا، کلیسا و غیره ). مقابل آریا و سلو. (فرهنگ فارسی معین ).
-
فامیلی
لغتنامه دهخدا
فامیلی . (ص نسبی ) منسوب به فامیل . خانوادگی . || (ق ) بطور دسته جمعی وخانوادگی ، چنانکه گویند: فامیلی به مهمانی رفتیم .