کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمشید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جمشید
لغتنامه دهخدا
جمشید. [ ج َ ] (اِخ ) نام پادشاهی است معروف که او را عربان منوشلخ گویند. وی در اول جم نام داشت یعنی سلطان و پادشاه بزرگ و سبب جمشید گفتن آن شد که او سیر عالم میکرد، چون به آذربایجان رسید روزی بود که آفتاب بنقطه ٔ اول حمل آمده بود، فرمود که تخت مرصعی ...
-
واژههای مشابه
-
آیین جمشید
لغتنامه دهخدا
آیین جمشید. [ ن ِ ج َ ] (اِخ ) نام نوا و آهنگی است در موسیقی ، منسوب به جمشید پادشاه پیشدادی . || نام لحن دوم از سی لحن باربد. (برهان ).
-
جمشید ماهی
لغتنامه دهخدا
جمشید ماهی . [ ج َ ] (اِ مرکب ) جمشید ماهی گیر. کنایه از بودن آفتاب است در برج حوت . || (اِخ ) کنایه از سلیمان علیه السلام هم هست . || یونس را نیز گویند. (برهان ).
-
تخت جمشید
لغتنامه دهخدا
تخت جمشید. [ ت َ ت ِ ج َ ] (اِخ ) تخت جمشید آثار باقیمانده ٔ ارک و کاخ داریوش اول هخامنشی است ، که پس از گذشتن 189 سال از آغاز بنای آن ، اسکندر مقدونی ساختمان های آن را در سال 331 ق . م . سوزانده است . تخت جمشید در 56کیلومتری شمال شرقی شیراز و 6کیلوم...
-
تخت جمشید
لغتنامه دهخدا
تخت جمشید. [ ت َ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرودشت در بخش زرقان شهرستان شیراز است که در سی هزارگزی شمال خاور زرقان و در کنار شوسه ٔ اصفهان به شیراز قرار دارد. دامنه ای معتدل است . 580 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ سیوند و محصول آن غلات و حبوبات و ...
-
جام جمشید
لغتنامه دهخدا
جام جمشید. [ م ِ ج َ ] (اِخ ) جام جم . جام جهان نما. رجوع به جام جم و جام جهان نما شود.
-
قبله ٔ جمشید
لغتنامه دهخدا
قبله ٔ جمشید. [ ق ِ ل َ / ل ِ ی ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آتش است . (آنندراج ) (برهان ). || شراب لعلی را نیز گویند. (برهان ). و رجوع به قبله ٔ دهقان و قبله ٔ زردشتیان شود. (آنندراج ). || جام جهان نمای را هم گفته اند. (برهان ) (آنندراج...
-
قلعه جمشید
لغتنامه دهخدا
قلعه جمشید. [ ق َ ع َ ج َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، واقع در یک هزارگزی جنوب سبزواران . سر راه فرعی سبزواران به کهنوج . سکنه ٔ آن 25 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
محراب جمشید
لغتنامه دهخدا
محراب جمشید. [ م ِ ب ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . (ناظم الاطباء). || روی معشوق : برافکن برقع از محراب جمشیدکه حاجتمند برقع نیست خورشید. نظامی .|| آتش . || جام جهان نما. (ناظم الاطباء).
-
انگشتری جمشید
لغتنامه دهخدا
انگشتری جمشید. [ اَ گ ُ ت َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) انگشتری سلیمان . رجوع به انگشتری سلیمان شود.
-
خاتم جمشید
لغتنامه دهخدا
خاتم جمشید. [ ت َم ِ ج َ ] (اِخ ) خاتم جم . انگشتر سلیمان : آخر ای خاتم جمشید همایون آثارگر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود. حافظ.رجوع به خاتم جم شود.
-
جستوجو در متن
-
جامشید
لغتنامه دهخدا
جامشید. (اِخ ) جمشید. رجوع به جمشید شود.
-
اسفور
لغتنامه دهخدا
اسفور. [ ] (اِخ ) برادر جمشید: اول کسی که بر وی [ بر جمشید ] خروج کردبرادرش بود اسفورنام و لشکرها بدین برادر او جمع شدند و قصد جمشید کرد و جمشید از پیش او بگریخت و مدّتها میان ایشان جنگ قایم بود و بر یکدیگر ظفر نمی یافتند و جمشید صدسال دیگر پادشاهی ک...