کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جمرات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جمرات
لغتنامه دهخدا
جمرات . [ ج َ م َ ] (ع اِ) ج ِ جمرة. یک بار انداختن سنگ .- جمرات العرب ؛ سه جمره است ، بنوضبةبن اد و بنوحارث بن کعب و بنونمیربن عامر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- جمرات حج ؛ سه موضع است که در آن رمی جمار کنند: جمره ٔ اولی ، جمره ٔ وسطی ، جمره...
-
جستوجو در متن
-
جمار
لغتنامه دهخدا
جمار. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جمرة. سنگریزه ها. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : پس از میقات حج و طوف کعبه جمار و سعی و لبیک و مصلی . خاقانی .- جمارالحج ؛ سنگریزه هایی را گویند که بدانها رمی شود. (منتهی الارب ). رجوع به جمرات شود.- جمار ثلاث ؛ رمی سه سنگ...
-
پای شیب
لغتنامه دهخدا
پای شیب . (اِخ ) عقبه ای است دشوار برای رَمی جمار. (فرهنگ رشیدی ). عقبه ای است بجهت رمی جمرات که یکی از اعمال حج است . (برهان ). مکانی است در راه مکه و در آنجا عقبه ای است که چون شیطان به آنجا رسد در بند می افتد. (از شرح خاقانی ) (غیاث اللغات ) : دست...
-
انجاد
لغتنامه دهخدا
انجاد. [اَ ] (ع اِ) ج ِ نجد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زمینهای بلند. (از آنندراج ). || ج ِ نَجِدِ و نَجُد. (از اقرب الموارد). ج ِ نَجِد و نُجُد و نَجد و نَجید. (ناظم الاطباء). ج ِ نَجِد.دلاوران یگانه درآینده در اموری که دیگران در و...
-
جمرة
لغتنامه دهخدا
جمرة. [ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی جَمْر. (از اقرب الموارد). رجوع به جمر شود. || خدرک آتش . (منتهی الارب ). اخگر آتش . (برهان ). آتش برافروخته . (از اقرب الموارد). ج ، جَمْر، جَمَرات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تف زمین . (منتهی الارب ). حرارتی و ...
-
حج
لغتنامه دهخدا
حج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). قصد کردن . (ترجمان القرآن ). || تردد. آمدوشد کردن با کسی . بسیار آمدورفت کر...