کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلیس
لغتنامه دهخدا
جلیس . [ ج َ ] (اِخ ) حسین بن موسی بن هبةاﷲ دینوری نحوی لغوی مکنی به ابوعبداﷲ از دانشمندان است . او راست کتاب ثمارالصناعة در علم صرف و نحو و ادبیات . (روضات الجنات ص 246) (ریحانة الادب ج 1 صص 273 - 274).
-
جلیس
لغتنامه دهخدا
جلیس . [ ج َ ] (ع ص ) همنشین . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مجالس . (اقرب الموارد). ج ، جلساء و جلاس . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رجوع به جِلس شود.
-
جلیس
لغتنامه دهخدا
جلیس . [ ج ِل ْ لی ] (ع ص ) مجالس و همنشین . (از اقرب الموارد). رجوع به جِلس و جَلیس شود.
-
واژههای مشابه
-
ابن جلیس
لغتنامه دهخدا
ابن جلیس . [ اِ ن ُ ج َ ] (اِخ ) به سال 213 هَ .ق . به همدستی عبدالسلام بمخالفت مأمون خلیفه قیام کرد و بزمان معتصم والی مصر را بکشت و در 214 معتصم به مصر رفت و عبدالسلام و ابن جلیس را مقتول کرد و فتنه ٔ مصر بنشاند.
-
قاضی جلیس
لغتنامه دهخدا
قاضی جلیس . [ ج َ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن حسین بن حباب اغلبی سعدی تمیمی صقلی ، مکنی به ابوالمعالی . شاعری است ادیب از مردم مصر که به سال 490 هَ . ق . / 1097 م . تولد یافت . عماد در «الخریدة» آرد: وی در نظم و نثر و ترسل اوحدعصر خود بود. در دوران فائز متو...
-
حسین جلیس
لغتنامه دهخدا
حسین جلیس . [ ح ُ س َ ج َ ] (اِخ ) ابن موسی بن هبةاﷲ دینوری نحوی . او راست : «تمارالصناعه » در نحو. و پس از 340 هَ . ق . / 951 م . درگذشت . (روضات ص 246) (بروکلمان ذیل ج 1 ص 514) (معجم المؤلفین ). در هدیة العارفین ج 1 ص 310 و 311 مرگ او را در 490 هَ...
-
جستوجو در متن
-
جلساء
لغتنامه دهخدا
جلساء. [ ج ُ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جلیس . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جلیس شود.
-
جلاس
لغتنامه دهخدا
جلاس . [ ج ُ ل ْ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ جالس . (اقرب الموارد) رجوع به جالس شود. || ج ِ جلیس ، بمعنی همنشین . (منتهی الارب ). رجوع به جلیس شود.
-
جلس
لغتنامه دهخدا
جلس . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) همنشین . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جلیس شود. || مرد گنگلاج . (منتهی الارب ).
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن موسی بن هبةاﷲ. رجوع به حسین جلیس شود.
-
قاضی عبدالعزیز
لغتنامه دهخدا
قاضی عبدالعزیز. [ ع َ دُل ْ ع َ] (اِخ ) ابن حسین بن حباب . رجوع به قاضی جلیس شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعد عثمانی دیباجی ، شهاب . او راست : انیس الفرید و جلیس الوحید.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) حسین بن موسی بن هبةاﷲدینوری نحوی معروف به جلیس . رجوع به حسین ... شود.