کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نزدیک رفتن
لغتنامه دهخدا
نزدیک رفتن . [ ن َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) پیش رفتن . جلو رفتن . جلو آمدن . رجوع به نزدیک شود.
-
حضوراً
لغتنامه دهخدا
حضوراً. [ ح ُ رَن ْ ] (ع ق ) در برابر کسی . در جلو کسی . در مقابل ِ غیاباً.
-
وردان
لغتنامه دهخدا
وردان . [ وَ ] (اِ)وردنه . اطاقی که جلو آن باز باشد. (ناظم الاطباء).
-
چتین
لغتنامه دهخدا
چتین . [ چ َ ] (اِ) جزء برآمده ٔ زین ، هم از جلو و هم از عقب . (ناظم الاطباء).
-
فر
لغتنامه دهخدا
فر. [ ف َ / ف ِ ] (پیشوند) پیشوند است بمعنی پیش ، جلو، بسوی جلو، و غیره ، چنانکه در کلمات فرخجسته ، فرسوده ، فرمان . در پارسی باستان و اوستا: فْرَ ، ارمنی : هْرَ ، هندی باستان : پْرَ . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
چلوچوب
لغتنامه دهخدا
چلوچوب . [ چ َ / چ ُ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) سیخ کباب را گویند. (برهان ) (آنندراج ). همان جلوچوب است . (شرفنامه ٔ منیری ). سیخ کباب . (ناظم الاطباء). جلو. سیخ کباب چوبین . و رجوع به جلو و جلوچوب شود.
-
جلوجلو
لغتنامه دهخدا
جلوجلو. [ ج ِ ل َ ج ِ ل َ ] (ق مرکب ) پیشاپیش . (ناظم الاطباء). رجوع به جلو شود.
-
جلوکش
لغتنامه دهخدا
جلوکش . [ ج ِ ل ُ / ل َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نوکری که عنان سواری را در دست داشته جلو میرود. (فرهنگ نظام ).
-
پیش در کردن
لغتنامه دهخدا
پیش در کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش کردن . در پیش کردن . جلو انداختن : او چو خاشاک سایه پرورده سیلش از کوه پیش در کرده .نظامی .
-
پیشرفت کردن
لغتنامه دهخدا
پیشرفت کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیشروی کردن . جلو رفتن . || ترقی کردن . || میسر بودن .
-
پیشکی دادن
لغتنامه دهخدا
پیشکی دادن . [ ش َ دَ ] (مص مرکب ) دادن قبل از زمان معهود. جلو دادن . پیش از فرارسیدن موعد مقرر دادن .
-
دقمة
لغتنامه دهخدا
دقمة. [ دَ ق َ م َ ] (ع اِ) مقدم و جلو دهان . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
-
دول
لغتنامه دهخدا
دول . [ دَ وَ ] (ع اِ) فضل آبایی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || تیراندازی به جلو و یا عقب . (ناظم الاطباء).
-
مسامت
لغتنامه دهخدا
مسامت . [ م َ م َ ] (ع اِ) مسامة. چوبی پهن و کلفت که در زیر قاعده ٔ در نصب کنند. || چوب جلو هودج . رجوع به مسامة شود.
-
منجیر
لغتنامه دهخدا
منجیر. [ م َ / م ُ ] (اِ) محوطه ٔ شبکه داری که در جلو در بطور انحراف سازند تا عمارت از خارج دیده نشود. (ناظم الاطباء).