کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلوه گر شد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جلوة
لغتنامه دهخدا
جلوة. [ ج َ/ ج ِ / ج ُ وَ ] (ع مص ) عرض کردن عروس را بر شوهر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جِلاء شود.
-
جلوة
لغتنامه دهخدا
جلوة. [ ج ِ وَ ] (ع اِ) آنچه عروس را شوی در وقت جلوه دهد ازکنیز و غیر آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
ابوالحسن جلوه
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن جلوه . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ج ِ وَ ] (اِخ ) رجوع به جلوه ... شود.
-
جلوه گاه
لغتنامه دهخدا
جلوه گاه . [ ج ِل ْ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) روزگار و جهان . || حجله خانه ٔ عروس که در آنجانقاب را جهت شوی از روی برمیدارد. (ناظم الاطباء).
-
جلوه گری
لغتنامه دهخدا
جلوه گری . [ ج ِل ْوَ / وِ گ َ ] (حامص مرکب ) ظهور. || ناز وکرشمه و دلبری . || تابش . (ناظم الاطباء).
-
جلوه مست
لغتنامه دهخدا
جلوه مست . [ ج ِل ْ وَ / وِ م َ ] (ص مرکب ) مغرور از ناز و کرشمه . (ناظم الاطباء).
-
حسن جلوه
لغتنامه دهخدا
حسن جلوه . [ ح َ س َن ِ ج ِ وَ ] (اِخ ) (ابوالَ ...) رجوع به جلوه شود.
-
جستوجو در متن
-
گر
لغتنامه دهخدا
گر. [ گ َ ] (پسوند) مرادف گار باشد، همچون : آموزگار و آموزگر که از هر دو معنی فاعلیت مفهوم میگردد. (برهان ). استعمال این لفظ در چیزی کنند که جعل جاعل را تصرف در هیئت آن چیز باشد، چون : شمشیرگر و زرگر مجاز است ، زیرا که جعل و جاعل را در ذات زر و آهن ه...
-
جنونی اردبیلی
لغتنامه دهخدا
جنونی اردبیلی . [ج ُ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) شاعری است ادیب که بسال 1107 هَ . ق . در اردبیل سکونت داشت ، چنانکه از اشعارش بدست می آید. دیوان وی مشتمل بر غزلیات و قصائد و ترجیعبند و رباعیات و بالغ بر 3254 بیت در 156 صفحه است . جنگ نامه نیز ضمیمه ٔ آن است و...
-
رومی خوی
لغتنامه دهخدا
رومی خوی . (ص مرکب ) رومی خو. آنکه به هر کس و هر جا رسد به رنگی و خویی جلوه گر شود. متلون المزاج . (فرهنگ فارسی معین ). کسی را گویند که دورنگ و متلون مزاج باشد و به هرکه رسد به رنگ و خوی او شود. (برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهن...
-
نباتی
لغتنامه دهخدا
نباتی . [ن َ ] (ص نسبی ) منسوب به نبات بمعنی شکر مصفای بلورین . || کنایه از شیرین است . به شیرینی نبات . شیرین چون نبات : انگور نباتی . || نام رنگی است . (فرهنگ نظام ). به رنگ نبات . (ناظم الاطباء). زرد تیره ٔ کم رنگ . رجوع به نباتی رنگ شود : شد جلوه...
-
مارکوس اورلیوس
لغتنامه دهخدا
مارکوس اورلیوس . [ اُ رِ ] (اِخ ) مارک اورل . در سال 121 م . در روم متولد شد و پسر خوانده ٔ امپراتور روم «آن تونینوس پیوس »بود و پس از درگذشت امپراتور در سال 161 م . به امپراتوری روم رسید و تا سال 180 م . امپراتور روم بود اودر جنگ بابربرها و پارتها و...
-
مجلس افروزی
لغتنامه دهخدا
مجلس افروزی . [ م َ ل ِ اَ ] (حامص مرکب ) عمل مجلس افروز.افروختن و روشن کردن مجلس به وجود خویش . مجلس را افروختن . با قدوم خویش مجلس را روشن کردن : گر همی دعوی کنی در مجلس افروزی چو شمعپس برای جمع همچون شمعت از خود خورد کو. سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص...
-
خرگاهی
لغتنامه دهخدا
خرگاهی . [ خ َ ](ص نسبی ) منسوب به خرگاه . خرگاه نشین . || معشوقه ٔ چادرنشین . (یادداشت بخط مؤلف ) : چو زین خرگاه گردان دور شد شاه برآمد چون رخ خرگاهیان ماه . نظامی .آن خرامنده ماه خرگاهی شد طلبکار آب چون ماهی . نظامی .آمدند آن بتان خرگاهی حوض دیدند...