کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلط
لغتنامه دهخدا
جلط. [ ج َ ] (ع مص ) دروغ گفتن و سوگند یاد کردن . || برکشیدن شمشیر از نیام . || ستردن موی سر را. || پوست بازکردن از آهوی ماده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ریخ زدن . (منتهی الارب ): جلط بسلحه ؛ رمی به . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
جلة
لغتنامه دهخدا
جلة. [ ج َل ْ ل َ ] (ع اِ) پشکل و یک پشکل یا پشکل ناشکسته . (منتهی الارب ). رجوع به جُلَّه و جِلَّة شود.
-
جلة
لغتنامه دهخدا
جلة. [ ج َل ْ ل َ ] (ع مص ) گرد آوردن پشکل را بدست . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
جلة
لغتنامه دهخدا
جلة. [ ج ِل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَلیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بزرگان و اشخاص بااهمیت . (اقرب الموارد). گویند: قوم جلة. (اقرب الموارد). || کلانسال از شتر. || کلانسال از مردم .(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). واحد و جمع و مذکرو مؤنث در...
-
جلة
لغتنامه دهخدا
جلة. [ ج ُل ْ ل َ ] (ع اِ) ظروف مایعات را نیز گویندهمچو خم و خمچه و کدوی شراب و امثال آن و ظرفی نیز باشد مانند سبد که آنرا از برگ خرما بافند و خرما درآن کرده از جایی بجایی برند و بعضی گویند به این معنی عربی است . (برهان ). زنبیل بزرگ برای خرما. ج ، ج...
-
جلت
لغتنامه دهخدا
جلت . [ ج َ ] (ع مص ) زدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || جَلَتَت ْ اَلْیَتُه ُ؛ پایین آمد اَلْیه ٔ او در ران وی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
جلت
لغتنامه دهخدا
جلت . [ ج ُل ْ ل َ ] (ص ) در تداول ، حقه باز. بدجنس . بی ننگ وعار. پست . ناجوانمرد. در اصطلاح لوطیان ، سخت ناچیز. سخت بی اخلاق . رذل . و در تداول خراسان جُلَّت را به آدم بی معنی و هرزه گویند. (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
-
جلت
لغتنامه دهخدا
جلت . [ ج ُل ْ ل َ ] (ع اِ) جُلّة. خنور خرما که از برگ خرمابن ساخته باشند. (ناظم الاطباء). ظرف کدومانند و بزرگ که در آن خرما نهند. ج ، جِلال ، جُلَل . (البیان و التبیین ج 2 ص 122). ظرف کدومانند که از برگ درخت خرما ساخته باشند. جُلّة. نوعی از خنور خرم...
-
جستوجو در متن
-
ریخ
لغتنامه دهخدا
ریخ . (اِ) فضله (انسان و حیوان ) که آبکی باشد. سرگین . غایط. (فرهنگ فارسی معین ). فضله ٔ انسان و دیگر حیوانات که روان و بطور اسهال دفع شود. (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). فضله ٔ ریق صاحب اسهال . (ازانجمن آرا) (آنندراج ). نجاست . (زمخ...
-
پوست باز کردن
لغتنامه دهخدا
پوست باز کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) کندن پوست حیوان یا میوه و درخت و دانه و جز آن . پوست کندن . پوست کردن . سلخ (در حیوان ). (دهار). تقشیر . ادم . جزر. (دهار). سلوخ . قشر. لحی .تلاحی . لحو. (منتهی الارب ). التحاء. (تاج المصادر). سحج . قرم . شصب . سب...
-
دروغ گفتن
لغتنامه دهخدا
دروغ گفتن . [ دُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) تکلم به دروغ . سخن گفتن به دروغ . سخن ناراست گفتن . کذب گفتن . ابتشاک . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ابطال . اختراص . اختراق . ازدهاف . ازهاف . افتراء. (منتهی الارب ). افک . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی...