کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلسه را از سر گرفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جلسة
لغتنامه دهخدا
جلسة. [ ج ُ ل َ س َ ] (ع ص ) بسیار نشیننده . (منتهی الارب ). کثیرالجلوس . (اقرب الموارد).
-
جلسة
لغتنامه دهخدا
جلسة. [ ج َ س َ ] (ع مص ، اِ) یکبار نشستن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
طأطاءة
لغتنامه دهخدا
طأطاءة. [ طَءْ طَ ءَ ] (ع مص ) پست نمودن سر را. فروافکندن سر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سر پست کردن چنانکه در رکوع کنند. (غیاث اللغات ). سر در پیش افکندن . سر پست کردن . (صراح ). سر فروداشتن . (زوزنی ). فرودآوردن سر را. || طأطاء یده بالعنان ؛ ف...
-
سر تابیدن
لغتنامه دهخدا
سر تابیدن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) نافرمانی کردن : برهمنان را چندانکه دید سر ببریدبریده به سر آن کز هدی بتابد سر. فرخی .گر نتابی سر ز دانش از تو تابد آفتاب وز سعادت ای پسر بر آسمان سایدت سر. ناصرخسرو.جوانا سر متاب از پند پیران که پند پیر از بخت جوان ب...
-
سرشوی
لغتنامه دهخدا
سرشوی . [ س َ ] (نف مرکب ،اِ مرکب ) آنکه سر را بشوید. شوینده ٔ سر. || سرتراش . (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) : خاک بر سر شاعری را کاشکی بودمی سرشوی یا نه پای باف . شمس فخری (از انجمن آرا).|| حجام . (برهان ) (انجمن آرا). || نوعی از گِل که بدان سر شوین...
-
سیه سر
لغتنامه دهخدا
سیه سر. [ ی َه ْ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آدمی زاد باشد. (برهان ). آدمی . (فرهنگ رشیدی ) : سیه سر را قضا بر سر نبشته ست گنهکاریش در گوهر سرشته ست . (ویس و رامین ).|| قلم نویسندگی . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سیاه سر و سیاسر شود.
-
الولو
لغتنامه دهخدا
الولو. [ اُ ] (اِ) لولو. وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند. این لفظ را بصورت مخفف لولو بیشتر استعمال کنند. (فرهنگ نظام ). رجوع به لولو شود. || مَتَرسی که در مزارع نصب کنند. (از فرهنگ نظام ).- الولوی سر خرمن .- مثل الولوی سر خرمن .
-
باد گرفتن
لغتنامه دهخدا
باد گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) باد در سر کردن . باد در سر گرفتن . متکبر شدن . مغرور شدن . رجوع به باد شود. || در تداول عوام ، بدرد آمدن عضوی از اعضای آدمی . عضوی را باد گرفتن : زیر دنده هایم را باد گرفت . گلویم را باد گرفت . || برای دفع گرمی ه...
-
سر خاک
لغتنامه دهخدا
سر خاک .[ س َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بالین . (آنندراج ). کنار قبر. کنار گور. سر گور : چون شمع سر خاک شود سایه ٔ یارم پیشانی خورشید شود شمع مزارم . ملا زمانی هروی (از آنندراج ).به نگاهی دل سرگشته ٔ ما را دریاب به چراغی سر خاک شهدا را د...
-
سر شستن
لغتنامه دهخدا
سر شستن . [ س َ ش ُ ت َ ] (مص مرکب ) شستن سر. شستشو دادن سر : حدیث چشمه و سر شستن ماه درستی داد قولش را بر شاه . نظامی (خسرو و شیرین ص 102). || حیض شدن . ظاهر شدن حیض . لک دیدن . قاعده شدن . (یادداشت مؤلف ). || پرهیز کردن : اگر عاشقی سر مشوی از مرض ...
-
داغسر
لغتنامه دهخدا
داغسر. [ س َ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که پیش سر او موی ندارد پنداری که آنجا را داغ کرده اند که موی نمیروید و آدم سر نیز گویند. (انجمن آرا). آنکه آدم سر باشد یعنی پیش سر او تا فرق موی نداشته باشد و او را به عربی اصلع گویند. (برهان ). داس سر. دغسر. تاس...
-
سبوسه
لغتنامه دهخدا
سبوسه . [ س ُ س َ / س ِ ] (اِ) خشکی باشد مانند سبوس که به سبب یبوست مزاج در سر آدمی پیدا شود و آن را بعربی حَزازة گویند. (برهان ). سپیده هائی که گاه شانه کردن از سر ریزد: تبریه ؛ سبوسه ٔ سر. (منتهی الارب ) : خرشف کنگر تقویت باه و دفع شپش و سبوسه را م...
-
مارسار
لغتنامه دهخدا
مارسار. (اِخ ) مارفش . مارسا. از نامهای ده آک است که او را عربان ضحاک خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). لقب ضحاک است . (آنندراج ) (انجمن آرا).ضحاک ماران را گویند. (برهان ). مارفش . لقب ضحاک . (فرهنگ رشیدی ). ضحاک ظالم . (ناظم الاطباء) : که گاو سار فریدون به...
-
لبیک زدن
لغتنامه دهخدا
لبیک زدن . [ ل َب ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) لبیک گفتن . جواب دادن . (آنندراج ). رجوع به لبیک شود : آمده سوی مکه از عرفات زده لبیک عمره از تعظیم . ناصرخسرو.گفت نی ، گفتمش زدی لبیک از سر علم و از سر تعظیم . ناصرخسرو.می در دن ای شگفتی لبیکها زندچون وقت م...