کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلت عظمته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلت عظمته
لغتنامه دهخدا
جلت عظمته . [ ج َل ْ ل َ ع َ ظَ م َ ت ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) بزرگ است عظمت او. آن را پس از ذکر نام خداوند متعال آرند: خدای جَلَّت عَظَمَتُه . (ازیادداشت های دهخدا) : به نفس و همت و تقدیرایزدی جلّت عظمته ملک یافت . (تاریخ بیهقی ص 387).
-
واژههای مشابه
-
جلت قدرته
لغتنامه دهخدا
جلت قدرته . [ ج َل ْ ل َ ق ُ رَ ت ُه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) بزرگ است قدرت او. آن را پس از ذکر نام خداوند متعال آرند.
-
جستوجو در متن
-
شادراه
لغتنامه دهخدا
شادراه . (اِ مرکب ) در تاریخ بیهق در یکی دو موضعبمعنی جاده و شاه راه استعمال شده و معلوم نیست که در اصل شاه راه بوده و تحریف شده است یا این که شاه راه را در آن زمان شادراه می گفته اند. (از حواشی و توضیحات احمد بهمنیار بر تاریخ بیهق ص 338)... رنج مفار...
-
عظمة
لغتنامه دهخدا
عظمة. [ ع َ ظَ م َ ] (ع اِمص ) بزرگی و کبر. (منتهی الارب ) (دهار). بزرگ شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). کبر. (اقرب الموارد). || ناز و گردنکشی و نخوت . (منتهی الارب ). تکبر. (دهار). نخوت و زهو. (اقرب الموارد). || عظمة اﷲ؛ بزرگواری ...
-
جلال
لغتنامه دهخدا
جلال . [ ج َ ] (اِمص ) بزرگی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کلانی و عظمت و بزرگواری و سرافرازی . جاه .بلندی رتبه . قدرت . قوت . شوکت . رونق . عزت . هیبت و وحشت . (ناظم الاطباء). || (اِ) (اصطلاح عرفان )احتجاب ذاتست بتعینات اکوان و هر جمالی جلالها...
-
ضایع
لغتنامه دهخدا
ضایع. [ ی ِ ] (ع ص ) تلف . تباه . (دهار) : ایزد امروز همه کار برای تو کندهمه عالم بمراد و بهوای تو کنداز لَطَف هرچه کند با تو سزای تو کندزآنکه ضایع نکند هرچه بجای تو کند. منوچهری (دیوان ص 192).خواجه احتیاط وی و مردم وی اینجا و بنواحی بکند تا از دست ب...
-
تقدیر
لغتنامه دهخدا
تقدیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندازه کردن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ): قدره ُ علیه و له تقدیراً؛ اندازه نمود آن چیز را بر وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : و کشاورزی و عمارت زمینها و تقدیر آبها و درورزیدن غله ها و ثمره...
-
ابوالمظفر
لغتنامه دهخدا
ابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابراهیم بن مسعودبن محمود غزنوی ملقب برضی ّالدّوله . ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود آرد: خدای عز و جل ... سلطان معظم ولی النعم ابوالمظفر ابراهیم بن ناصردین اﷲ را در سعادت و فرّخی و همایونی بدارالملک رسانید و ت...