کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جلال الدولة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) مسعودبن ابراهیم غزنوی پس از پدر پانزده سال پادشاهی کرد و به سال 508 هَ . ق . وفات یافت . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 397 و مسعودبن ابراهیم شود.
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ابن بهاءالدولةبن عضدالدولةبن رکن الدولةبن بویه مکنی به ابوطاهر از وزرای دیلمیان است . وی نخست از طرف برادر حاکم بصره بود و سپس بیست وپنج سال در بغداد امارت کرد و در زمان خلافت القادرباﷲ در بغداد امیرالامراء شد....
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ابن رشیدالدولة، ششمین از سلاطین آل مرداس در حلب است که بسال 468 هَ . ق . بجای پدر نشست . وی شهر منبج را از تصرف رومیان بیرون آورد و برادرش سابق یا شبیب حلب را تا سال 472 هَ . ق . = 1079 م . تحت حکومت خود داشت و...
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ارسلان شاه بن طغرل . رجوع به ارسلان شاه در همین لغت نامه شود.
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) حسن بن علی بن صدقه مکنی به ابوعلی از وزیران المسترشد بود که درنصیبین بسال 549 هَ . ق . متولد شد. وی مردی ادیب و فاضل و کافی بود و به سال 513 بوزارت رسید ولی دیری نپایید و معزول شد زیرا که در آن ایام دبیس بسبب ش...
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) کیومرث بن بیستون بن اسکندر از حکّام آل پادوسبان است که در استراباد حکومت داشتند. وی به سال 857 هَ . ق . وفات کرد. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 193).
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) محمدبن محمودبن سبکتکین غزنوی است . رجوع به محمدبن محمود ... در همین لغت نامه شود.
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْ دُ ل َ ] (اِخ ) ملکشاه سلجوقی . جلال الدوله لقبی است که خلیفه ٔ بغداد به ملکشاه سلجوقی داده است . رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 490 و تاریخ الخلفاء ص 279 و ملکشاه در همین لغت نامه شود.
-
جلال الدولة
لغتنامه دهخدا
جلال الدولة. [ ج َ لُدْدُ ل َ ] (اِخ ) اسکندربن زیاد (استندار) از حاکمان وملوک آل پادوسبان است . وی در تاریخ 21 ذی الحجه 740 هَ . ق . = 1240 م . شروع به تجدید بنای قلعه ٔ شهر کجورنمود. رویان (که کجور هم خوانده میشد) در موقع تاخت وتاز مغول خراب شده بو...
-
واژههای مشابه
-
جلال ازرک
لغتنامه دهخدا
جلال ازرک . [ج َ اَ رَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان بابل است .این دهستان در قسمت باختری شهر بابل واقع و محدود است از شمال بدهستان رود بست و پازوار، از جنوب بدهستان لاله آباد، از خاور بشهر بابل و حومه ، از باختر بدهستان دابو از شهرس...
-
جلال اسلام
لغتنامه دهخدا
جلال اسلام . [ ج َ اِ ] (اِخ ) (مولانا ...) از پزشکان معروف زمان شاه شجاع است . رجوع به تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 283 و 284 شود.
-
جلال اسیر
لغتنامه دهخدا
جلال اسیر.[ ج َ اَ ] (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم هجری است . وی به سال 1049 هَ . ق . = 1639 م . درگذشت . رجوع به تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ص 167، 172، 178 شود.
-
جلال بلقینی
لغتنامه دهخدا
جلال بلقینی . [ ج َ ] (اِخ ) از قاضیانی است که در زمان معتضد باﷲ داودبن متوکل خلیفه وفات یافت . (تاریخ الخلفاء ص 339 و 340).
-
جلال جعفر
لغتنامه دهخدا
جلال جعفر. [ ج َ ج َ ف َ ] (اِخ ) اصلش از فراهان است از توابع قم . وی مردی کریم و اهل فتوت و مروت بوده و همواره از زراعت و دهقانی تحصیل نعمت کرده و اوقات صرف خدمت عرفاء و فضلاء و شعرا مینموده و طبع خوشی داشته . دولتشاه سمرقندی نوشته که هزار بیت درخور...