کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جفرة
لغتنامه دهخدا
جفرة. [ ج َ رَ ] (ع اِ) مؤنث جفر. بزغاله ٔ ماده . (از اقرب الموارد). بزغاله ٔ ماده ٔ چهارماهه یا آن که گیاه خورد و نشخوار زند. (ناظم الاطباء). || دختر گوالیده که خوردن گیرد. (ناظم الاطباء). رجوع به جفر شود.
-
جفری
لغتنامه دهخدا
جفری . [ ج َ ] (ص نسبی )شخصی را گویند که علم جفر داند. || (اِ) معرب کفری که پوست بهار خرمای ماده باشد. (برهان ).
-
جفیر
لغتنامه دهخدا
جفیر. [ ج ُ ف َ] (اِخ ) مصغر جَفر، قریه ای است در بحرین از آن بنی عامربن عبدالقیس . (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ).
-
عردة
لغتنامه دهخدا
عردة. [ ع ُ رَ دَ ] (اِخ )آب جاری غیرمنقطع از آبهای بنی صخرة از طی ، و آن بین علاء و تیماء و جفر عنزة است . (از معجم البلدان ).
-
حرف ادنی
لغتنامه دهخدا
حرف ادنی . [ ح َ ف ِ اَ نا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هفت حرف از حروف ظلمانی را اهل جفر بدین نام خوانند. رجوع به حرف نورانی شود.
-
حرف خلق
لغتنامه دهخدا
حرف خلق . [ ح َ ف ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح علم جفر، حرف ظلمانی . در مقابل حرف حق و حرف نورانی . رجوع به حرف نورانی شود.
-
حرف دانی
لغتنامه دهخدا
حرف دانی . [ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اهل جفر هفت حرف از حروف ظلمانی را بدین لقب خوانند. رجوع به حرف نورانی شود.
-
حرف ظلمانی
لغتنامه دهخدا
حرف ظلمانی . [ ح َ ف ِ ظُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف خلق . در مقابل حرف حق . نزد اهل جفر در مقابل حرف نورانی است . رجوع به حرف نورانی شود.
-
هباءة
لغتنامه دهخدا
هباءة. [ هََ ءَ ] (اِخ ) (جَفْر الَ ...) مردابی است در زمین هباءة. (معجم البلدان ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). و عرام گفته است : جفر کوهی است در سرزمین بنی سلیم بالای سوارقیه و در آن آبی است که به آن هباءة گفته میشود. (تاج العروس ) (معجم البلدان )....
-
جامعة
لغتنامه دهخدا
جامعة. [ م ِع َ ] (اِخ ) نام یکی از دو کتابی است که به حضرت علی (ع ) منسوبند. گویند: تمام احکام دینی و حوادث جهان را پیغمبر (ص ) املاء کرده و علی (ع ) مینوشت و یکی بنام جفر و دیگری به جامعه موسوم است . محقق جرجانی در شرح مواقف تصریح میکند که جفر و جا...
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ َرر ] (اِخ ) جایگاهی است در دو روزه راه از هجر، راجز گوید: «فالغر ترعاه فجنبی جفر...». || نصر گوید: غر، آبی است از آن بنی عُقیل در نجد، و آن یکی از دو آب است که آنها را غران گویند. (از معجم البلدان ).
-
غرائز
لغتنامه دهخدا
غرائز. [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غریزة. (اقرب الموارد). رجوع به غریزةشود. || نزد اهل جفر عبارت است از بینات حروف ، کذا فی بعض الرسائل . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
جفرة
لغتنامه دهخدا
جفرة. [ ج ُ رَ ] (ع اِ) درون سینه . (منتهی الارب ). || جای فراخ گرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || میان اسب . (منتهی الارب ). وسط ومیان هر چیز. (اقرب الموارد). ج ، جُفَر و جِف-ار.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد. او راست : الوشی المصون و اللؤلؤ المکنون فی علم الخطّ الذی بین الکاف و النون شامل علم جفر و حروف ، و در آن 623 علم ذکر کرده است . (کشف الظنون ).
-
نشخوار زدن
لغتنامه دهخدا
نشخوارزدن . [ ن َ / ن ُ خوا / خا زَ دَ ] (مص مرکب ) نشخوار کردن . رجوع به نشخوار و نشخوار کردن شود: دغض ؛امتلاء آوردن شتر را چنانکه نشخوار نزند. جفر؛ آنکه گیاه خورد و نشخوار نزند. (منتهی الارب ) : شش سال به کام دل و آسانی خوردندباید زدن امروز چو اشتر...