کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جفتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جفتی
لغتنامه دهخدا
جفتی . [ ج ُ ] (حامص ) برابری . مساوات . یکسانی . تساوی . || مشابهت . (اشتنگاس ). مانندگی . همگونی . همگونگی . || اتصال . (اشتنگاس ). پیوستگی . || همسری . شوهری . زنی . زوجیت . جفت بودن : اگر نیستی جفتی اندر جهان بماندی توانائی اندر نهان . فردوسی .من...
-
واژههای مشابه
-
جفتی خوردن
لغتنامه دهخدا
جفتی خوردن . [ ج ُ خوَر / خُر دَ ] (مص مرکب ) جفت شدن . جفت گیری . نزدیکی نر و ماده به جفتی کردن . (فرهنگ ضیاء). رجوع به جفت شدن و جفتی شود.
-
جفتی زدن
لغتنامه دهخدا
جفتی زدن . [ ج ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) جفت شدن حیوانات باشد. || کنایه از جماع و مباشرت است . (برهان ). رجوع به جفت شدن و جفتی شود.
-
جفتی کردن
لغتنامه دهخدا
جفتی کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به جفتی شود.
-
جستوجو در متن
-
لنگه کفش
لغتنامه دهخدا
لنگه کفش . [ ل ِ گ َ / گ ِ ک َ ] (اِ مرکب ) یکی از دو تای کفش . یک تای از جفتی کفش . رجوع به لنگه شود.
-
ظأظاءة
لغتنامه دهخدا
ظأظاءة. [ ظَءْ ظَ ءَ ] (ع مص ) بانگ کردن تکه برای جفتی گرفتن . || سخن گفتن شخصی که لب بالائین او شکافته یا دندان پیشین او ریخته باشدو از آن رو سخن او مفهوم نشود و در آن غُنَّه بود.
-
کوهیانه
لغتنامه دهخدا
کوهیانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) درخور کوهیان . مناسب مردمی که درکوهستان زندگی کنند : جفتی کفش کوهیانه ٔ پرقطری برزده و در پای کرده . (اسرار التوحید ص 80).
-
بی تا
لغتنامه دهخدا
بی تا. (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون تا و چین . رجوع به تا شود. || یکتا. فرد. بی مانند. (فرهنگ فارسی معین ). بی عدیل . بی نظیر. بی همال . بی کفو : از لئیمان به طبع بی تایی وز خسیسان بعقل بی جفتی .علی قرط اندکانی .
-
جفت گرفتن
لغتنامه دهخدا
جفت گرفتن . [ ج ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) همسر گرفتن . زنی را به همسری اختیار کردن . مردی را به شوهری برگزیدن . ازدواج . زناشوئی : شنیده ام که در این روزها کهن پیری خیال بست به پیرانه سر که گیرد جفت . سعدی .|| برگزیدن مادینه نرینه ئی را به جفتی . اخت...
-
گبت خانه
لغتنامه دهخدا
گبت خانه . [ گ ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ زنبورعسل : ای صدر گبت خانه برآشفتی با ابلهی و بیخردی جفتی . سوزنی .آرام کی پذیرد تا محشرآن گبت خانه را که برآشفتی . سوزنی .سهل است گبت خانه برآشفتن گبتی به خایه برنه و خوش خفتی . سوزنی .رجوع به گبت و کب...
-
ایکدش
لغتنامه دهخدا
ایکدش . [ دِ ] (ترکی ، اِ) دو چیز بهم آمیخته . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || کسی که پدر و مادرش چینی و روسی یا فرنگی و هندی باشند. || اسب مخبس یعنی اسبی که از جفتی اسب ترکی و تازی پیدایش یابد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به اکدش شود.
-
بی جفت
لغتنامه دهخدا
بی جفت . [ ج ُ ] (ص مرکب ) بی عدل . بی نظیر. بی مثل . بی مانند : فرستاده را موبد شاه گفت که ای مرد هشیار بی یار و جفت . فردوسی .چو برداشت از آن دوکدان پنبه گفت بنام خداوند بی یار و جفت . فردوسی .در لئیمان به طبع ممتازی در خسیسان به فعل بی جفتی .علی ق...
-
فتق بند
لغتنامه دهخدا
فتق بند. [ ف َ ب َ ] (اِ مرکب ) بیضه بند. بندی که مانع بیرون آمدن فتق شود. (یادداشت بخط مؤلف ). وسیله ای است مرکب از یک قسمت پهن و برجسته و یک دنباله ٔ چرمی یا پارچه ای که مبتلایان به بیماری فتق زیر شکم خود بندند تا فتق بیرون نیاید. فتق بند انواع مخ...