کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جغه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جغه
لغتنامه دهخدا
جغه . [ ج ِغ ْ غ َ / غ ِ ] (اِ) زیوری است که از پر درنا یاکلنگ یا مرغ ماهیخوار سازند و بر کلاه نهند و بیشتر بهادران و دلیران بر سر گذارند. (شعوری ج 1 ص 324) جقه . جیقه . جیغه . رجوع به همین لغات شود. توسعاً به معنی تاج هم بکار میرود.- بته جغه ؛ نقش ...
-
واژههای همآوا
-
جقه
لغتنامه دهخدا
جقه . [ ج ِ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر در 31500گزی باختر هریس و 3500گزی شوسه ٔ تبریز - اهر. کوهستانی و معتدل است و سکنه ٔ آن 1429 تن اند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آ...
-
جقه
لغتنامه دهخدا
جقه . [ ج ِق ْ ق َ ] (ع ص ) ناقه ٔ کهن سال . (منتهی الارب ) الناقة الهرمة. (اقرب الموارد).
-
جقه
لغتنامه دهخدا
جقه . [ ج ِق ْ ق َ / ق ِ ] (اِ) جغه . پَرَک . تِل . بته ای ساخته از پر پرندگان که بر بالای پیش کلاه پادشاهان ایران است و آن کوچک کرده ٔ سرو سرافکنده ، نشان ایران و ایرانیان و حکایت کننده از راستی و تواضع ایشان است . (یادداشت مؤلف ) : از جقه و دربندی...
-
جستوجو در متن
-
جیقه
لغتنامه دهخدا
جیقه . [ ق َ / ق ِ ] (اِ) جیغه . جقّه . جغّه : ماه گردون گشای جیقه ٔ اوناسخ رایت فریدون باد. ظهیر.رجوع به جیغه و جغّه شود.
-
جقه
لغتنامه دهخدا
جقه . [ ج ِق ْ ق َ / ق ِ ] (اِ) جغه . پَرَک . تِل . بته ای ساخته از پر پرندگان که بر بالای پیش کلاه پادشاهان ایران است و آن کوچک کرده ٔ سرو سرافکنده ، نشان ایران و ایرانیان و حکایت کننده از راستی و تواضع ایشان است . (یادداشت مؤلف ) : از جقه و دربندی...
-
جیغه
لغتنامه دهخدا
جیغه . [ غ َ / غ ِ ] (اِ) زیوری مرصع که سلاطین و امراء بر سر زنند. جغّه . جقّه . (غیاث ) (آنندراج ) : لعل گوهربار او از بس مرصعخوان بودجیغه گردد چون زند از چشم فریادم بسر. اشرف .جیغه ٔ کسری بلرزد بر سر دستار ماآشیان سازد هما در سایه ٔ دیوار ما.سنجر ک...
-
کلل
لغتنامه دهخدا
کلل . [ ک َ ل َ ] (اِ) بمعنی کلکی باشد و آن پری است که پادشاهان و جوانان خوش صورت و مردم شجاع و دلاور در بزم و رزم بر سر دستار و کلاه زنند و آن راجیغه هم می گویند. (برهان ). پری که دلیران و پهلوانان بر دستار زنند و آن را جیغه و کلگی نیز گویند. (آنندر...