کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جغرافی دان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جغرافی دان
لغتنامه دهخدا
جغرافی دان . [ ج ُ ] (نف مرکب ) داننده ٔ جغرافی . داننده ٔ جغرافیا. کسی که بعلم جغرافیا آشناست .
-
جستوجو در متن
-
جغراف
لغتنامه دهخدا
جغراف . [ ج َ] (معرب ، ص ، اِ) جغرافی دان . عالم جغرافیا. (دزی ).
-
دان
لغتنامه دهخدا
دان . (نف مرخم ) مخفف داننده است ، صفت فاعلی از دانستن . ترکیبات ذیل که بترتیب الفباء مرتب داشته شده شاهد این معنی کلمه ٔ دان است در ترکیب با کلمات دیگر:- آداب دان ؛ داننده ٔ آداب . آشنا به آداب . رسم دان .- ادادان ؛ داننده ٔ ادا : هر چه در خاطر عا...
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م ِ ] (اِخ ) جغرافی دان لاتینی در قرن اول میلادی و معاصر امپراتور کلود و احتمالاً از مردم اسپانی و از خانواده ٔ سنک بود. اثری از او باقی مانده که یکی از منابع ذی قیمت جغرافیای قدیم است .(از لاروس بزرگ ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
زیگفرید
لغتنامه دهخدا
زیگفرید. (اِخ ) آندره . جغرافی دان و جامعه شناس فرانسوی (1875 - 1959 م .). او آثار فراوانی در زمینه ٔ علم الاجتماع و سیاست و جغرافیای اقتصادی نوشت و از سال 1944 به عضویت فرهنگستان فرانسه درآمده بود. (از لاروس ).
-
بلاذری
لغتنامه دهخدا
بلاذری . [ ب َ ذُ ] (اِخ ) لقب احمدبن یحیی بن جابربن داود بلاذری ، مورخ و جغرافی دان و نسب شناس قرن سوم هجری است . رجوع به احمد (ابن یحیی بن ...) در همین لغت نامه و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 1 ص 252،معجم الادباء، الفهرست ابن الندیم ، لسان المیزان...
-
گیتی شناس
لغتنامه دهخدا
گیتی شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) شناسنده ٔ عالم . شناسنده ٔ گیتی . مجرب . دنیادیده : مرا از تو آنگاه بودی سپاس ترا خواندمی شاه گیتی شناس . فردوسی .مگر نشنیدی از گیتی شناسان که باشد بر نظاره جنگ آسان . (ویس و رامین ). || بمجاز، جغرافی دان : نخستین طرازی...
-
کرجیان
لغتنامه دهخدا
کرجیان . [ ک َ رَ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف ساکن قزوین که بنابه گفته ٔ صاحب تاریخ گزیده از دودمان ابودلف عجلی بوده اند. (از تاریخ گزیده چ اروپا ج 1 ص 847). این طایفه را دلفیان می گفته اند و ستاره شناس و جغرافی دان معروف زکریابن محمدبن محمود از این ط...
-
کاتپاتوکا
لغتنامه دهخدا
کاتپاتوکا. (اِخ ) کاپادوکیه در آسیای صغیر. در آن آتشکده ای بوده است که استرابون جغرافی دان درباره ٔ آن چنین مینویسد و به مراسم «برسم گرفتن » ایرانیان قدیم اشاره میکند:«مغان در آنجا آتشی که هرگز خاموش نمیشود نگاهداری میکنند و هر روز در آتشکده تقریباً ...
-
بارت
لغتنامه دهخدا
بارت . (اِخ ) هاینریش . یکی از مشاهیر سیاحان جغرافی دان آلمان است . وی در سواحل ایتالیا و بحر سفید مدت مدیدی سیاحت کردو درباره ٔ دریای مذکور اثری منتشر ساخته آنگاه جزو گروه سیاحانی که بریاست ریچاردسون بافریقا میرفتند درآمده از سال 1849 تا 1854 م . پن...
-
زکریا
لغتنامه دهخدا
زکریا. [ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) قزوینی عمادالدین محمود (... 682 هَ . ق .). وی در ادب و شعر صاحب قریحه بود و به جغرافی آشنائی و علاقه ٔ تام داشت . از تألیفات اوست : عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات ، آثارالبلاد و اخبارالعباد. (فرهنگ فارسی معین ج 5). ...
-
استرابن
لغتنامه دهخدا
استرابن . [ اِ ب ُ ] (اِخ ) استرابون . استرابو. جغرافی دان معروف یونان . مولد وی در حدود 50 ق . م . در آمازی از کاپادوکیه از ایالات آسیای صغیر. وی چندی در مدارس مختلفه ٔ آسیای صغیر به کسب علوم پرداخت و سپس به مصر سفر کرد و چندی در اسکندریه به مطالعه ...
-
جغرافیا
لغتنامه دهخدا
جغرافیا. [ ج ُ ] (معرب ، اِ) کلمه ٔ معرب از اصل یونانی ژئوگرافی است مرکب از ژئو به معنی زمین و گرافن به معنی نوشتن و تشریح کردن که روی هم رفته معنی نگارش زمین است و میتوان آنرا چنین شرح داد و بیان کرد:تشریح دقیق و علمی وضع زمین ، یا شرح وضع سطحی سیار...
-
بطلمیوس قلوذی
لغتنامه دهخدا
بطلمیوس قلوذی . [ ب َ ل َ س ِ ق َ ] (اِخ ) حکیمی بوده یونانی . (برهان ). منجم معروف و مشهور که درمائه ٔ دویم میلادی در مصر متولد گردید. این دانشمند چنان فرض کرد که زمین ثابت و ساکن و مرکز عالم است وفرضیات این منجم تا ظهور معلم معروف کوپرنیک مسلم بود ...