کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جغبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جغبت
لغتنامه دهخدا
جغبت . [ ج َ ب َ ] (اِ) پنبه و پشمی را گویند که در نهالی و توشک و لحاف و امثال آن نهند. (برهان ). آکنه . جغبوت . چغبت . جبغوت . آکین . آگین . حشو : آن ریش نیست جغبت دلال خانه هاست وقت جماع زیر حریفان فکندنی است . طیان .رجوع به آکنه و جغبوت و چغبت شود...
-
جستوجو در متن
-
جغنوت
لغتنامه دهخدا
جغنوت . [ ج َ ] (اِ) پنبه و پشمی را گویند که در نهالی و لحاف گذارند. (برهان ) (آنندراج ). ظاهراً مصحف جغبوت است . رجوع به آکنه و جغبت و جغبوت شود.
-
چغبوت
لغتنامه دهخدا
چغبوت . [ چ َ / چ ُ ] (اِ) بمعنی چغبت است که پشم و پنبه ٔ میان لحاف و نهالی و قبا و امثال آن باشد. (برهان ). پنبه و پشم که در میان ابره و آستر و بالش و نهالی و تشک نهند و بتازی آنرا«حشو» گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). چغبت و حشو. (ناظم الاطباء). پنبه...
-
دلال خانه
لغتنامه دهخدا
دلال خانه . [ دَل ْ لا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دلاله خانه . خانه ٔ بد. بیت اللطف . زغارو. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن ریش نیست جغبت دلال خانه هاست وقت جماع زیر حریفان فکندنیست .طیان مرغزی .
-
دلاله خانه
لغتنامه دهخدا
دلاله خانه . [ دَل ْ لا ل َ / ل ِ / ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دلال خانه . خانه ٔ بد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن ریش نیست جغبت دلاله خانه هاست وقت جماع زیر حریفان فکندنیست . طیان مرغزی .رجوع به دلال خانه شود.
-
اردشیر
لغتنامه دهخدا
اردشیر. [اَ دَ / دِ ] (اِخ ) ابن دیلمسپار (دیلمسپاه ) نجمی . از این شاعر در مقدمه ٔ بعض نسخ لغت نامه ٔ اسدی نامی برده شده است و اسدی گوید: فرزندم حکیم جلیل اوحد اردشیربن دیلمسپار النجمی الشاعر... از من ... لغت نامه ای خواست الخ . و در لغت نامه نیز بی...
-
چغبت
لغتنامه دهخدا
چغبت . [ چ َ ب ُ ] (اِ) پنبه و پشم و امثال گویند که در میان نهالی و لحاف و بالش و ابره و آستر قبا و امثال آن گذراند وبه عربی «حشو» گویند و به این معنی بجای یای ابجد نون هم آمده است . (برهان ). پنبه و پشم که در میان ابره و آستر و نهالی و تشک نهند و بت...
-
جغبوت
لغتنامه دهخدا
جغبوت . [ ج َ ] (اِ) چغبوت . جغبت . جبغوت .آکنه . رجوع به همین لغات شود. حشوآکنده . (شرفنامه ٔ منیری ). پشم آکنده و پنبه آکنده . (برهان ) : موی سر جغبوت و جامه ریمناک از برون سو باد سرد و بیمناک . رودکی .چون یکی جغبوت پستان بند اوی شیردوشی زد بروزی ی...
-
جبغت
لغتنامه دهخدا
جبغت . [ ج َ غ ُ ] (اِ) گیاهی است و پندارم لیف است . (فرهنگ اسدی ) : رویش اندر میان ریش تو گفتی پنهان گشته ست زیر جبغت کفتار. نجمی (از فرهنگ اسدی ).آن ریش نیست جبغت دلال خانه هاست وقت جماع زیر حریفان فکندنیست .طیان .رشیدی گوید: مردم سمرقند و بخارا با...
-
پنهان گشتن
لغتنامه دهخدا
پنهان گشتن . [ پ َ / پ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) نهان شدن . مستور، مخفی ، پوشیده گردیدن . تغریب . (منتهی الارب ) : گر از چشم سرت گشته ست پنهان بچشم عقل در هست او مُشهَّر. ناصرخسرو.رویش اندر میان ریش تو گفتی پنهان گشته است زیر جغبت کفتار. نجمی .و رجوع به...
-
کفتار
لغتنامه دهخدا
کفتار. [ ک َ ] (اِ) جانوری است صحرایی و درنده که به هندی هوندار گویند. (غیاث ) (آنندراج ). پستانداری است از راسته ٔ گوشتخواران که تیره ٔ خاصی را به نام کفتاران در این راسته به وجود می آورد. این جانور در اروپا و آسیا و مخصوصاً افریقا فراوان است . دندا...
-
حشو
لغتنامه دهخدا
حشو. [ ح َش ْوْ ] (ع اِ) آکنه .آنچه از قسم پنبه و پشم و جز آن در بالش و لحاف و جامه پر کنند. هرچه که بدان درون بالش و امثال آن آکنند. جغبت . چغبت . جغپوت . چغبوت . آگین بالش و جز آن . (محمودبن عمر ربنجنی ). آکندنی . آکنش . و سید جرجانی درتعریفات گوید...
-
ریش
لغتنامه دهخدا
ریش . (اِ) لحیه . (دهار) (ترجمان القرآن ). محاسن . موهای چانه و گونه ها. (ناظم الاطباء). محاسن . دف و سفره از تشبیهات اوست . (آنندراج ). مجموع مویی که بر زنخ و اطراف رخسار برآید. صاحب براهین العجم گوید: باید دانست که ریشی که به معنی موی زنخ است فارسی...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...