کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جعیله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جعیله
لغتنامه دهخدا
جعیله . [ ج َل َ ] (ع اِ) مزد. (منتهی الارب ). پای مزد. (مهذب الاسماء). مزدی که انسان برای کردن کاری میگیرد. (اقرب الموارد). مزدی که به عامل کاری دهند. (ناظم الاطباء). جُعل . جِعال . جُعالَة. || آنچه به مرد مجاهد دهند برای شرکت او در جهاد و گذران وی ...
-
جستوجو در متن
-
جعائل
لغتنامه دهخدا
جعائل . [ ج َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ جعالة [ ج َ / ج ِ / ج ُ ل َ ] و جُعْل و جَعیله . رجوع به جعاله و جعل و جعیله در همین لغت نامه شود.
-
پایمزد
لغتنامه دهخدا
پایمزد. [ م ُ ] (اِ مرکب ) پارنج . پای رنج . حق القدم . پایگذار. جُعل . جعالة.جُعالة. (زمخشری ). جعیلة. خرج . (دهار). مزد قاصد و مزد قدم رنجه کردن مهمان . (رشیدی ). اجرتی که به قاصدان و پیادگان دهند. (برهان ). مزدی که به پزشک برای عیادت و معالجه ٔ بی...