کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جعل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جعل مرکب
لغتنامه دهخدا
جعل مرکب . [ ج َ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ) مقابل جعل بسیط. رجوع به جعل بسیط شود.
-
جعل معنوی
لغتنامه دهخدا
جعل معنوی . [ ج َ ل ِ م َ ن َ ] (ترکیب وصفی ) مقابل جعل مادی است و آن عبارت از این است که مأمورین تنظیم اوراق بر خلاف واقع امری را تحریرو یا در دفاتر دولتی قید کنند. رجوع به ماده ٔ 102 قانون مجازات عمومی شود. (فرهنگ حقوقی تألیف جعفر لنگرودی ص 81). ...
-
جعل پیشه
لغتنامه دهخدا
جعل پیشه . [ ج ُ ع َ ش َ ] (ص مرکب ) دارای خوی و سرشت جعل . پست و فرومایه . تنگ نظر و کوتاه همت : خود عذرشان نهم که جعل پیشه اند پاک زان طالبان مشک و نسیم سمن نیند.خاقانی .
-
حسین جعل
لغتنامه دهخدا
حسین جعل . [ ح ُ س َ ن ِ ج ُ ع َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم معروف به جعل الکاغذی متکلم بود. تولد و وفات او را ابن ندیم (308-399 هَ . ق .) آورده و در الوافی (289-369 هَ . ق .) و در هدیة العارفین (303-399 هَ . ق .) و در بصره و بغداد یاد شده است . او ر...
-
واژههای همآوا
-
جال
لغتنامه دهخدا
جال . (اِ) مطلق دام و تله را گویند و به عربی فخ و شباک خوانند. (برهان ). در سانسکریت Jala (دام ) برای پرندگان . ماهی و غیره گویند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : ای ز انعامت گرفته طالب آمال مال بر ره خصمت نهاده صاحب آجال جال . عبدالواسع جبلی (از آنند...
-
جال
لغتنامه دهخدا
جال . (اِخ ) جائی است در آذربایجان . (مراصد الاطلاع ).
-
جال
لغتنامه دهخدا
جال . (اِخ ) قریه بزرگی است که به فاصله چهار فرسخ در پائین مدائن واقع شده و همان است که آن را کیل نامند و ابن حجاج درشعر خود آن را کال گفته است . (مراصد الاطلاع ) : و خرج ابوالحسین البریدی یرید بغداد و خرج توزون فی مقدمة السلطان و وقعت الحرب للیلة خل...
-
جال
لغتنامه دهخدا
جال . (ع اِ) عقل . || عزم و آهنگ . || گروهی از اسبان و شتران . (ازمنتهی الارب ). || رایت . بیرق . علم . (از نشوءاللغة ص 23). || کرانه ٔ قبر. (از منتهی الارب ). || گرداگرد اندرون چاه تا سر آن . (از منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || کرانه ٔ دریا و کوه ....
-
جستوجو در متن
-
جعلان
لغتنامه دهخدا
جعلان . [ ج ِ / ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جُعَل . رجوع به جعل شود.
-
کستل
لغتنامه دهخدا
کستل . [ ک ُ ت َ ](اِ) جعل و سرگین گردانک را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به جعل و سرگین گردانک شود.
-
مجعل
لغتنامه دهخدا
مجعل . [ م َ ع َ ] (ع مص ) کردن . (تاج المصادر بیهقی ). کردن چیزی . جعل [ ج َ / ج ُ ] . و رجوع به جعل شود. || ساختن . (از منتهی الارب ).
-
اجتعال
لغتنامه دهخدا
اجتعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جعل . (زوزنی ). کردن . (منتهی الارب ). || مزد گرفتن . (منتهی الارب ). جُعل گرفتن .
-
جدانک
لغتنامه دهخدا
جدانک . [ ج ُ ن َ ] (اِ) جعل . (ناظم الاطباء).
-
اجعال
لغتنامه دهخدا
اجعال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جُعَل .