کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جعشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جعشم
لغتنامه دهخدا
جعشم . [ ج َ / ج ُ ش َ ] (ع ص ) مرد کوتاه سطبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کوتاه بدن . (مهذب الاسماء). || مرد دراز فربه . از لغات اضداد است . (منتهی الارب ). جعشوش .
-
جعشم
لغتنامه دهخدا
جعشم . [ ج َ ش َ ] (اِخ ) ابن خلیبةبن جعشم صدفی صحابی بود و غزوه ٔ حدیبیه و فتح مصر را دید و در این خبر اختلافست . بلاذری از ابن الکلبی نقل کرده که جعاشمه تیره یی بوده اند از حضرموت . (تاج العروس ) (منتهی الارب ).
-
جعشم
لغتنامه دهخدا
جعشم . [ ج َ ش َ ] (ع اِ) میانه . میان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جعشم
لغتنامه دهخدا
جعشم . [ ج َش َ ] (اِخ ) سراقةبن مالک مکنی به ابوسفیان المدلجی .صحابی بود و پس از طائف اسلام آورد. (تاج العروس ).
-
جستوجو در متن
-
ابوسفیان
لغتنامه دهخدا
ابوسفیان . [اَ س ُف ْ ] (اِخ ) سراقةبن مالک بن جعشم . صحابی است .
-
جعشوش
لغتنامه دهخدا
جعشوش . [ ج ُ ] (ع ص ) مرد دراز. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مرد خرد و باریک . (مهذب الاسماء). || مرد کوتاه . جعشم . از لغات اضداد است . (منتهی الارب ). || پست و فرومایه . (اقرب الموارد). || زشت روی حقیرجثه . (منتهی الارب ). ج ، جعاشیش . و نیز رجو...
-
سراقة
لغتنامه دهخدا
سراقة. [ س ُ ق َ ] (اِخ ) ابن مالک بن جعشم المدلجی ، مکنی به ابوسفیان . صحابی است و او راست شعری و در صحیحین 19 حدیث به او نسبت داده اند. وفات او بسال 24هَ . ق . است . (اعلام زرکلی ج 1 ص 360). رجوع به امتاع الاسماع ص 42، 86، 421 و البیان و التبیین ج ...
-
میانه
لغتنامه دهخدا
میانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ، ق ) وسط. (ترجمان القرآن جرجانی ). به معنی وسط و میان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). جعشم . (منتهی الارب ). بین . میان . وسط هرچیز. میان چیزی . قسمت وسطی آن چیز. (از یادداشت مؤلف ). وسط (در مکان ). وسط جایی .میان . آن قسمت ا...