کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جسور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جسور
لغتنامه دهخدا
جسور. [ ج َ ] (ع ص ) دلیر بلندبالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دلیر. گستاخ . متهور و بی شرم . (منتهی الارب ). مذکر و مؤنث در آن یکسان است . یقال : رجل جسور و امراءة جسور. (از ناظم الاطباء). دلیر. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). خیره . (مج...
-
جسور
لغتنامه دهخدا
جسور. [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جِسر و جَسر،بمعنی پل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جسور
لغتنامه دهخدا
جسور. [ ج ُ ] (ع مص ) دلیری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیش آمدن دشمن خود راو دلیری نمودن . (ناظم الاطباء). دلیر شدن . (المصادر زوزنی ). || عبور کردن شتران از بیابان . || پل ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
جثور
لغتنامه دهخدا
جثور. [ ] (ع مص ) بدمیدن صبح . (زوزنی ).
-
جستوجو در متن
-
جسر
لغتنامه دهخدا
جسر. [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِجَسور، بمعنی دلیر بلندبالا. جُسُر. (منتهی الارب ).
-
جسر
لغتنامه دهخدا
جسر. [ ج ُ س ُ ] (ع ص ،اِ) ج ِ جَسور، بمعنی دلیر بلندبالا. (منتهی الارب ).
-
شیر شدن
لغتنامه دهخدا
شیر شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، جسور شدن . جرأت یافتن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جری شدن
لغتنامه دهخدا
جری شدن . [ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دلیر شدن . جسور شدن . گستاخ گردیدن . رجوع به جری شود.
-
گستاخ گردانیدن
لغتنامه دهخدا
گستاخ گردانیدن . [ گ ُ گ َ دَ ] (مص مرکب ) جسور کردن . رو دادن . مأنوس کردن : ابوالفوارس او را بنواخت و گستاخ گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
گستاخ زبان
لغتنامه دهخدا
گستاخ زبان . [ گ ُ زَ ] (ص مرکب ) آنکه در گفتار جسور و بی باک باشد. گستاخ سخن . گستاخ گوی . رجوع به گستاخ گوی و گستاخ سخن شود.
-
شلاق
لغتنامه دهخدا
شلاق . [ ش َ ] (ع ص ) گستاخ . جسور. بی ادب . (ناظم الاطباء). || (اِ) چماق . (آنندراج ). || عصا. || تازیانه . شلاق . (ناظم الاطباء). رجوع به شَلاّ ق شود.
-
اسپاط
لغتنامه دهخدا
اسپاط. [ اِ ] (اِخ ) ناحیه ٔ کوچکی است در آرناؤدستان در سنجاق دبره ، بین ایلبصان و اوخری . اراضی آن کوهستانی و مردم آن جسور و دلیرند. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
اسکولتت
لغتنامه دهخدا
اسکولتت . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یوهان . جراح آلمانی . مولد اولم بسال 1595 م . و وفات در اشتوتگارت بسال 1655. وی جراحی جسور و ماهر بود.