کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جسمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جسمی
لغتنامه دهخدا
جسمی . [ ج َ ] (اِ) خارخسک را گویند و آن خاری باشد سه پهلو. (برهان ) (آنندراج ). خسک است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زوفا. حِسَل . درلغت سریانی نام گیاهی است که به آویشن (صعتر) ماند و نام دیگر آن حسل است . (یادداشت مؤلف از لکلرک ).
-
جسمی
لغتنامه دهخدا
جسمی . [ ج ِ ] (ص نسبی ) مقابل روحی . آنچه به جسم نسبت دارد. جسمانی . آنکه از جسم باشد : عالم جسمی اگر از ملک اوست ملکی بس بیمزه و بی بقاست . ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
صورت جسمی
لغتنامه دهخدا
صورت جسمی . [ رَ ت ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت جسمیه . و آن جوهر حال در هیولای اول است و آنرا طبیعت مقداریه نیز نامند و به اعتبار مبداء بودن آن حرکت و سکون ذاتی را صورت طبیعیه نیز نامند و به اعتبار تأثیر آن در غیر، قوه نامیده شود. (از کشاف ...
-
جستوجو در متن
-
عائق
لغتنامه دهخدا
عائق . [ ءِ ] (ع ص ) بازدارنده از هر چیزی . || آنکه مردم را از امور بازدارد و بر تأخیر برانگیزد و تأخیر نماید. ج ، عُوَّق . (منتهی الارب ). || اصطلاح فیزیکی ، جسمی را گویند که حرارت یاالکتریسته در آن بخوبی منتشر نشود و جسمی که ماوراءآن قرار گرفته م...
-
شوره دادن
لغتنامه دهخدا
شوره دادن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) پدید آمدن شوره (جسم نمک مانند) در روی جسمی . شوره پس دادن جسمی : سختیان را گرچه یک من پی دهی شوره دهدز اندکی چربو پدید آید بساعت در قصب .ناصرخسرو.
-
کیسه بندی
لغتنامه دهخدا
کیسه بندی . [ س َ / س ِ ب َ ] (حامص مرکب ) استقرار جسمی خارجی که حل ناشدنی است در نسج بدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
صورةالجسمیة
لغتنامه دهخدا
صورةالجسمیة. [ رَ تُل ْ ج ِ می ی َ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) رجوع به صورت جسمی شود.
-
نیم شفاف
لغتنامه دهخدا
نیم شفاف . [ ش َف ْ فا ] (ص مرکب ) جسمی که نور از آن عبور می کند اما اشیاء ماوراء آن به وضوح و روشنی دیده نمی شود.
-
پیکرآهو
لغتنامه دهخدا
پیکرآهو. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) آهوپیکر. مصور بصورت آهو. دارای پیکری ، جسمی یا صورتی چون آهو.
-
ترازمند
لغتنامه دهخدا
ترازمند. [ ت َ م َ ] (ص ) فرهنگستان ایران این کلمه را بجای متعادل گرفته است . صفت جسمی که در حالت تعادل باشد.
-
رادیوآکتیو
لغتنامه دهخدا
رادیوآکتیو. [ ی ُ ] (فرانسوی ، ص مرکب ) یا رادیوآکتیف . جسمی که از خود پرتو مجهول بیرون دهد و تأثیرات الکتریکی تولید کند. رجوع به رادیوآکتیویته شود.
-
لاکل
لغتنامه دهخدا
لاکل . [ لاک ْ ک ُ ](فرانسوی ، اِ) نام جسمی در شیرابه ٔ درخت لاک . (گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 55).
-
لحمانی
لغتنامه دهخدا
لحمانی . [ ل َ نی ی ] (ع ص نسبی ) از گوشت : گرده جسمی لحمانی است . (حمداﷲ مستوفی ).