کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جسارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جسارة
لغتنامه دهخدا
جسارة. [ ج َ رَ ] (ع مص ) دلیری کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || به انجام رساندن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). || گذاشتن ضراب را. (از منتهی الارب ). ترک کردن گشن ضراب را. (از ناظم الاطباء). || عبور کردن شتران از بیابان . (نا...
-
واژههای مشابه
-
جسارةً
لغتنامه دهخدا
جسارةً. [ ج َ رَ تَن ْ ] (ع ق ) بدلیری . بتهور. بی شرمانه .
-
واژههای همآوا
-
جسارت
لغتنامه دهخدا
جسارت . [ ج َ رَ ] (اِخ ) (پسر...) مقصود از آن خشیارشا پسر داریوش است . صاحب تاریخ ایران باستان آرد: وقتی آنها (یعنی پارسیها) سواحل مقدس دیان و سی نوزور را با کشتیهای خود بپوشانند و شهر نامی آتن را غارت کنند، انتقام خدایان ، اهانت ،پسر جسارت را (یعنی...
-
جسارت
لغتنامه دهخدا
جسارت . [ ج َ رَ ] (ع اِمص ) جسارة. گستاخی و تجاوز از حد خود. تهور و دلیری . (از ناظم الاطباء). دلیری . (منتخب و شارح از غیاث اللغات و آنندراج ). و فاضل نوشته که جسارت بمعنی تجاوز و گذشتن است لهذا پل را جسر گویند که بدان تجاوز واقع شود، چون در دلیری ...
-
جسارةً
لغتنامه دهخدا
جسارةً. [ ج َ رَ تَن ْ ] (ع ق ) بدلیری . بتهور. بی شرمانه .
-
جستوجو در متن
-
جاسر
لغتنامه دهخدا
جاسر. [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از جُسور و جَسارة. دلیر. بلندبالا. ج ، جاسرون . (اقرب الموارد). دلیر و بهادر. (ناظم الاطباء). || اقدام کننده . ج ، جُسر و جُسُر. (اقرب الموارد).بی باک . کسی که با جرأت و دلیری بکاری اقدام کند.
-
جسارت
لغتنامه دهخدا
جسارت . [ ج َ رَ ] (ع اِمص ) جسارة. گستاخی و تجاوز از حد خود. تهور و دلیری . (از ناظم الاطباء). دلیری . (منتخب و شارح از غیاث اللغات و آنندراج ). و فاضل نوشته که جسارت بمعنی تجاوز و گذشتن است لهذا پل را جسر گویند که بدان تجاوز واقع شود، چون در دلیری ...
-
دلیر شدن
لغتنامه دهخدا
دلیر شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دلاور شدن . دلیر گشتن . شجاع شدن . استیساد. اقدام . بأس . بسالة. بطالة. بطولة. تجرؤ. شجاعة. (دهار). نجدة.نهاک . نهاکة. (تاج المصادر بیهقی ) : دو سالار محتشم را با لشکرهای گران بزدند و بسیار نعمت یافتند و دلیر شدن...
-
دلیری کردن
لغتنامه دهخدا
دلیری کردن . [ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شجاعت کردن . مردانگی کردن . جرأت نمودن . (ناظم الاطباء). اظهار زور و قدرت و شجاعت کردن . بِراز. بَهس . (منتهی الارب ). حَمس . (تاج المصادر بیهقی ). فتک . (منتهی الارب ) : ز مستی کرد با شیر آن دلیری که نام مستی آ...
-
دلیری
لغتنامه دهخدا
دلیری . [ دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی دلیر. شجاعت . مردانگی . (ناظم الاطباء). دلاوری . بهادری . پردلی . دلداری . زهره . مقابل بددلی و جبن ، و آن از محاسن صفات ، میان بددلی و بی پروایی . (یادداشت مرحوم دهخدا). اقدام .بأس . بطالة. (دهار). بطولة. بَهس ....