کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزو اصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزو اصل
لغتنامه دهخدا
جزو اصل . [ ج ُزْ وِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پاره ای از اصل . بخشی از تمام . || به اصطلاح منجمان ، اول درجه ٔ حمل . (آنندراج ) (بهارعجم ) : به جزو اصل رسید آفتاب بر گردون به خانه ٔ نهمین آفتاب هفت اقلیم .انوری (از بهارعجم ).
-
واژههای مشابه
-
نیم جزو
لغتنامه دهخدا
نیم جزو. [ ج ُزْوْ ](اِ مرکب ) نیمی از یک جزو قرآن . کتابچه ای که در آن نصف جزوی از قرآن نوشته یا چاپ شده باشد. نیم جزوی .
-
جزو بدن
لغتنامه دهخدا
جزو بدن . [ ج ُزْ وِ ب َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هر چیز که لازم و لاینفک باشد. جزو تن . (بهارعجم ) (آنندراج ). آن چیز که ملازم تن باشد و از بدن جدا نشود. و رجوع به جزو تن شود.
-
جزو تن
لغتنامه دهخدا
جزو تن .[ ج ُزْ وِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) هر چیز که لازم و لاینفک باشد. جزو بدن . (بهارعجم ) (آنندراج ). آن چیز که ملازم تن باشد و از بدن جدا نشود : پژمردگی نبرد بهار از گیاه ماچون لاله جزو تن شده بخت سیاه ما. محمدجان قدسی (از بهارعجم ).در جا...
-
جزو زمان
لغتنامه دهخدا
جزو زمان . [ ج ُزْ وِ زَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) این عصر. این دوره . این زمان : بر هرچه نظر افکنی امروز گران است جز شعر که بیقدر دراین جزو زمان است .میرزا عبدالغنی (از آنندراج ).
-
جزو علمی
لغتنامه دهخدا
جزو علمی . [ ج ُزْ وِ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن است که طبیب باید که داند که او را اندر نگاه داشتن تندرستی بر هر شخصی و دور کردن بیماری از هر شخصی چه چیز بکار باید داشت و از آن چیز چه مقدار و کی و چگونه بکار باید داشت از بهر آنرا که مقصود از عل...
-
جزو کشیدن
لغتنامه دهخدا
جزو کشیدن . [ ج ُزْوْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از اکتساب علوم کردن به خواندن و آموختن .جزوکشی کردن . (بهارعجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصفی ).
-
جزو لایتجزی
لغتنامه دهخدا
جزو لایتجزی . [ ج ُزْ وِ ی َ ت َ ج َزْ زا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چیزیست که از کمال خردی و باریکی قابل آن نباشد که آنرا دو جا یا سه جا تقسیم توان کرد و متکلمین قائل (به ) تقسیم آن نیستند و حکما تقسیم آنرا به توجیهات ثابت میکنند. (غیاث اللغات ) (آنن...
-
جزو ناری
لغتنامه دهخدا
جزو ناری . [ ج ُزْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پاره ٔ آتش و پارسیان بمجاز بمعنی خشم و غضب که مبداء آن جزو ناری است استعمال کنند. (آنندراج ) (بهارعجم ) : در بدن کافور کی با جزو ناری کرده است آنچه برف دی مهی کرده ست در عالم به نار. محمدسعید اشرف (از ب...
-
عمه جزو
لغتنامه دهخدا
عمه جزو. [ ع َم ْ م َ ج ُزْوْ ] (اِخ ) جزوه ای از قرآن کریم است که از سوره ٔ «عم یتسألون » تا آخر سور کوچک قرآن است ، و در مکتب های قدیم پیش از تعلیم قرآن عمه جزو را میخواندند. رجوع به عم جزء شود.
-
جستوجو در متن
-
اصل
لغتنامه دهخدا
اصل . [ اَ ] (ع اِ)والد: فلان لا اصل له و لا لسان . ج ، اصول . کسایی گوید:اینکه گویند لا اصل له و لا فصل ، اصل بمعنی والد و فصل بمعنی ولد است ، یا اصل حسب است و فصل لسان . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). پدر. (لغت خطی ). ج ، آصُل . ...
-
مشطور
لغتنامه دهخدا
مشطور. [ م َ ] (ع ص ) نان آبکامه اندوده . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دونیم شده . (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عروض )مشطور از بحر رجز که سه اجزای آن را از شش جزو انداخته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الا...
-
ماه سبذان
لغتنامه دهخدا
ماه سبذان . [ س َ / س َ ب َ ] (اِخ ) این کلمه در اصل ماسپتان یا مَس پَتَن بوده ودر دوره ٔ اسلامی ماسپذان نیز می گفتند. این ناحیه در زمان اعراب جزو خوزستان بشمار می رفت . (از ایران باستان ج 3 ص 2547). و رجوع به ماده ٔ قبل و ماسبدان شود.