کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزوی
لغتنامه دهخدا
جزوی . [ ج ُزْ ] (اِخ ) (ملا...) وی از جانب عراق است ، چند وقتی درهرات بود، باز عزیمت وطن نمود. از اوست این مطلع:عاشق و بدنام اگر گشتم دلم باری خوشست عاشقی بدنامیی دارد ولی کاری خوشست . (از مجالس النفائس ص 158).و رجوع به ص 305 همان کتاب شود.
-
جزوی
لغتنامه دهخدا
جزوی . [ ج ُزْ ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به جزو. ضد کلی . خرد. صغیر. اندک و ناچیز. (ناظم الاطباء). نسبت است به جزو بمعنای جزء عربی : یعنی شکر او بر عموم مردم که به صنوف نعم او محظوظ بوده واجب و لازم است تا مکافات جزوی از آن کرده باشند. (از تاریخ قم ص ...
-
واژههای مشابه
-
نیم جزوی
لغتنامه دهخدا
نیم جزوی . [ ج ُزْ ] (اِ مرکب ) نیم جزو. رجوع به نیم جزو شود.
-
جزوی اضافی
لغتنامه دهخدا
جزوی اضافی . [ ج ُزْ ی ِ اِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جزئی اضافی . رجوع به جزئی و جزئی اضافی و جزوی شود.
-
اعراض جزوی
لغتنامه دهخدا
اعراض جزوی . [ اَ ض ِ ج ُزْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چیزهایی که موجوددر موضوع بود و مقول بر موضوع نبود. (از اساس الاقتباس ص 37). مقابل اعراض کلی . رجوع به اعراض کلی شود.
-
واژههای همآوا
-
جذوی
لغتنامه دهخدا
جذوی . [ ج َ ] (اِخ ) اصل وی از الوس جغتایی و در اصفهان نشو و نما یافته هم در آنجا فوت شده است . از اوست :عاشق و بدنام اگر گشتم دلم باری خوش است عاشقی بدنامیی دارد ولی کاری خوش است . (از آتشکده آذر چ قدیم ص 11).و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جستوجو در متن
-
اعداد متحاب
لغتنامه دهخدا
اعداد متحاب . [ اَ دِ م ُ ت َ حاب ب ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عددهای متحاب . هر دو عددی که جمله ٔ جزوهای یکی از ایشان چند عدد دیگر باشد و جمله ٔ جزوهای دیگر چند عدد نخستین بودایشان را متحاب خوانند، یعنی که یک مر دیگر را دوست دارند و همیشه یکی از این ...
-
نیم جزو
لغتنامه دهخدا
نیم جزو. [ ج ُزْوْ ](اِ مرکب ) نیمی از یک جزو قرآن . کتابچه ای که در آن نصف جزوی از قرآن نوشته یا چاپ شده باشد. نیم جزوی .
-
مجزوء
لغتنامه دهخدا
مجزوء. [ م َ ] (ع ص ) آنکه از وی یک جزء ساقط کرده باشند. (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح عروض ) شعر مجزوء؛ آنکه از او یک جزء تمام ساقط کرده باشند. (منتهی الارب ). بحر مسدسی است که در اصل وضعش مثمن باشد آن را مجزو گویند به اعتبار دور کردن جزوی از آن . (...
-
شطری
لغتنامه دهخدا
شطری . [ ش َ ] (ع اِ) یک نیمه . || بعضی و اندکی . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). جزوی . برخی .
-
جزویات
لغتنامه دهخدا
جزویات . [ ج ُزْ وی یا ] (از ع ، اِ) چیزهای اندک و خرد و صغیر و ناچیز. (ناظم الاطباء). ج ِ جزوی ، بمعنی جزئی . جزئیات . افراد : لیکن تو به یک اشارت بر کلیات و جزویات فکرت من واقف گشتی . (کلیله و دمنه ). رجوع به جزوی شود.
-
جزیی
لغتنامه دهخدا
جزیی . [ ج ُزْ ] (ص نسبی ) منسوب به جزء، ضد کلی که پازتازی نیز گویند.(ناظم الاطباء). همان جزئی است که در کتابت فارسی همزه به یا تبدیل شده است . رجوع به جزئی و جزوی شود.