کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزوجزو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزوجزو
لغتنامه دهخدا
جزوجزو. [ ج ُزْوْ ج ُزْوْ ] (ق مرکب ) پاره پاره . بخش بخش . قسمت قسمت . جزٔجزء. کم کم : کوه اگر جزوجزو برگیرندمتلاشی شود بدور زمان .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
مقتسم
لغتنامه دهخدا
مقتسم . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) قسمت کننده و بهره ٔ خود گیرنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || با هم سوگندخورنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به اقتسام شود. || بخش بخش کننده . (ناظم الاطباء). پاره پاره و جزوجزو کننده .
-
مجزا
لغتنامه دهخدا
مجزا. [ م ُ ج َزز ] (ع ص ) پاره پاره کرده شده و جزوجزو و علی حده کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). جزٔجزٔشده و جداشده . (ناظم الاطباء). تجزیه شده .این کلمه هم مانند «مبرا» به الف باید نوشته شود نه به یاء زیرا الف آن در اصل همزه بوده است . بنابراین نوشتن...
-
جزو
لغتنامه دهخدا
جزو. [ ج ُزْوْ ] (از ع ، اِ) مأخوذ از تازی جُزء. قطعه . پاره . حصه . بخش . ورشیم . قسمت . عضو. (ناظم الاطباء). بهر. لخت . برخ . کرسسه . شطر. پرگاله . (یادداشت مؤلف ). ظاهراً مخفف جزء بهمزه ٔ عربی است و چون آنرا مضاف نمایند به چیزی بجای همزه واو نوی...