کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جزعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جزعة
لغتنامه دهخدا
جزعة. [ ج َ ع َ ] (ع اِ) مهره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یکی از مهره ٔ یمانی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جِزعَة. (منتهی الارب ) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). و رجوع به این کلمه شود.
-
جزعة
لغتنامه دهخدا
جزعة. [ ج ِ ع َ ] (ع اِ) مهره . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). یکی از مهره ٔ یمانی . (از متن اللغة) جَزْعة. (متن اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به این کلمه و جَزع شود. || اندکی از مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء...
-
جزعة
لغتنامه دهخدا
جزعة. [ ج ُ ع َ ] (ع اِ) اندک از مال . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از محیط المحیط) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جِزعَة. و رجوع به این کلمه شود. || اندکی از آب و از شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اندکی از آب و یا ازشیر. (ناظم الاطباء). اندک از آب...
-
واژههای همآوا
-
جزات
لغتنامه دهخدا
جزات . [ ج َزْ زا ] (ع اِ) ج ِ جِزَّة، بمعنی پشم بریده وبرهم پیچیده . (از منتهی الارب ). و رجوع به جزة شود.
-
جذاة
لغتنامه دهخدا
جذاة. [ ج َ ] (اِخ )لغتی است در جداة بدال مهمله و آن نام موضعی است دربلاد غطفان . (از معجم البلدان ). رجوع به جداة شود.
-
جذاة
لغتنامه دهخدا
جذاة. [ ج َ ] (ع اِ) بیخ درخت بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریشه های درخت بزرگ . (از اقرب الموارد). ج ، جِذاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاره ٔ ستبر از چوب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، جِذاء. (منتهی الارب ).
-
جذعة
لغتنامه دهخدا
جذعة. [ ج َ ذَ ع َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث جَذَع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). اشتر چهارساله ٔ ماده . (مهذب الاسماء، نسخه ٔ خطی ). بچه ٔ گوسفند و شتر در سنین معین . و رجوع به جذع شود. || صغیر. (قطر المحیط).
-
جستوجو در متن
-
تبیع
لغتنامه دهخدا
تبیع. [ ت َ ] (ع اِ) گوساله را گویند. مؤنث : تبیعه چنانکه در صراح مذکور است و در جامع الرموز در کتاب زکوة گوید: تبیع نرینه بچه ٔ گاو باشد در سن یک سالگی و تبیعه مؤنث آن است . بیرجندی نیز قریب بهمین معنی آورده ولی متذکر شده که سالش تمام و داخل سن دو...
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) حمادبن زید، از او مطلبی نقل می کند به این نحو: سأل ابن سیرین عن هشام بن حسان ،قال : توفی البارحة، اما شعرت ؟ فجزع و استرجع، فلما رأی ابن سیربن جزعه قراء: (اﷲ یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها). (عیون الاخبار ج 3 ص ...
-
جزیعة
لغتنامه دهخدا
جزیعة. [ ج ُ زَ ع َ ] (ع اِ مصغر)همان جَزیعَة بمعنی رمه ٔ گوسپند است . (منتهی الارب ).مصغراً، رمه ٔ گوسپند. (آنندراج ). رجوع به جَزیعَة شود. مصغر جِزْعَة بمعنی دسته ای از گوسپندان . (از اقرب الموارد از لسان ). || پاره ای از شب ، ساعات گذشته یا آینده ...
-
اطرقا
لغتنامه دهخدا
اطرقا. [ اَ رِ ] (اِخ ) (بصیغه ٔ امر مثنی ) نام شهریست . (از اقرب الموارد). علی تثنیةالامر، شهریست . و منه المثل : علی اطرقا بالیات الخیام . (منتهی الارب ). نام شهری . (ناظم الاطباء). و یاقوت آرد:... ابوعمرو گفت نام شهریست بر لفظ تثنیه ٔ فعل امر از ا...
-
جزع
لغتنامه دهخدا
جزع . [ ج َ ] (ع اِ) مهره ٔ یمانی که در او سفید و سیاه باشد. (از متن اللغة). شبه پیسه ٔ یمانی که چشم را در سپیدی وسیاهی به وی تشبیه دهند و اگر آن را در انگشتری کرده بپوشند مورث اندوه و خوابهای پریشان بیمناک و باعث مخاصمت با مردمان است و اگر بر آن موی...
-
دسته
لغتنامه دهخدا
دسته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ) هر چیز که نسبت به دست دارد. (آنندراج ). || دستینه . خط نوشته . دستخط : گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست آن باید کز مرگ نشان یابی و دسته . کسائی .و مراد از این دست همانست که حافظ گوید در این بیت «یا ز دیوان قضا خط امانی...