کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جریره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جریره
لغتنامه دهخدا
جریره . [ ج َ رَ ] (اِخ ) نام دختر پیران ویسه است که زن سیاوش بود و فرود پسر او است . (برهان ) (آنندراج ). نام دختر پیران ، زن سیاوش . (لغات شاهنامه تألیف شفق ص 101). نام دختر بزرگ پیران ویسه ، زن سیاوش که بدست طوس کشته شد. (یادداشت مؤلف ) : پس پرد...
-
واژههای مشابه
-
جریرة
لغتنامه دهخدا
جریرة. [ ج َ رَ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار)(مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). گناه و جنایت . (از اقرب الموارد). جَریمَة. (آنندراج ) (مهذب الاسماء). ج ، جَریر، جَرائر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ).- ضامن جریرة ؛ اصطلاحی فقهی...
-
جریرة
لغتنامه دهخدا
جریرة. [ ج ُ رَ رَ ] (اِخ ) نام آبی است که آنرا جریرة گویند. اصمعی گوید: در پایین قطی در سمت مشرق جریر وادیی است ازآن ِ بنی اسد و در آن آبی است بنام جریرة. (از معجم البلدان ).
-
ضامن جریره
لغتنامه دهخدا
ضامن جریره . [ م ِ ن ِ ج َ ری رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فقه ). رجوع به ضمان جریره شود.
-
جستوجو در متن
-
جرایر
لغتنامه دهخدا
جرایر. [ ج َ ی ِ ] (ع اِ) جرائر. ج ِ جریرة، به معنی جنایت . رجوع به جرائر و جریرة شود.
-
جزیره
لغتنامه دهخدا
جزیره . [ ج ُ زَ رَ ] (اِخ ) نام دختر پیران ویسه است که بحباله ٔ سیاوش بود و فرود نام پسر اوست . (شرفنامه ٔ منیری ). مصحف جَریره . رجوع به جَریره شود.
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. (اِخ ) بجلی . وی جاهلیت را درک کرده و بهمراه جریره در فتح قادسیه حضور داشته است . (از الاصابة فی تمییز الصحابة).
-
ثمد
لغتنامه دهخدا
ثمد. [ ث َ ] (اِخ ) موضعی است در بطن ملیحة که آن را روضةالثمد نامند. || بطنی است از تیم بنی جریرة. || ابرق الثمدین ، نام جائی است . (مراصد الاطلاع ).
-
جرائر
لغتنامه دهخدا
جرائر. [ ج َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ جَریرة. به معنی گناه . (از منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). و رجوع به جریرة شود : تلافی جرائر و جرائم برادر به اخلاص تودد و ایثار تقرب متقبل شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 392). با کمال عزت و قدرت و جلال کبریا و عظمت بر جرائر...
-
فرود
لغتنامه دهخدا
فرود. [ ف ُ ] (اِخ ) نام پسر سیاوش برادر کیخسرو که از دختر پیران ویسه بهم رسیده بود. (برهان ). نام پسر سیاوش و جریره . (ولف ) : ورا نام کردند فرخ فرودبه تیره شب اندر چو پیران شنود. فردوسی .که دانست نام و نشان فرودکز او شاه را دل بخواهد شخود.فردوسی .
-
حبیس
لغتنامه دهخدا
حبیس . [ ح َ ] (اِخ ) موضعی به رقه است . و قبور عده ای از شهداء صفین در آنجاست . راعی گوید : فلاتصرمی حبل الدهیم جریرةبترک موالیها الادانین ضیعاًیسوقّها ترعیة ذوعبائةبما بین نقب فالحبیس فأفرعا. (معجم البلدان ) (قاموس الاعلام ترکی ).و ذات حبیس ، موضع...
-
ولاء
لغتنامه دهخدا
ولاء. [ وِ ] (ع مص ) موالاة. پیاپی کردن . دمادم کردن : ولاء بین دو امر؛ پیاپی کردن دوکار را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پیوست یکدیگر کردن . (منتهی الارب ). پیوستگی کردن میان دو چیز. پیوستگی با هم نمودن . || دوستی با هم نمودن . (از اقرب المو...
-
پیراسته
لغتنامه دهخدا
پیراسته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از پیراستن . مهذب . مقابل آراسته . متحلی . متحلیة. مقذذ. (منتهی الارب ) : جهاندار خاقان مرا خواسته است سخنها ز هر گونه پیراسته است . فردوسی .خانه ٔ پیراسته همچون نگارمنتظر خانه فروش توام . عطار. || نازیبا بر...