کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جریده سپاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جریدة
لغتنامه دهخدا
جریدة. [ ج َ دَ ] (ع ص ، اِ) جریده . شاخ دراز. تر باشد یا خشک یا شاخ برگ دورکرده . (منتهی الارب ). شاخه ٔ دراز، تر باشد یا خشک یا شاخه ٔ برگ دورکرده . (ناظم الاطباء). جریده از خرما مانند شاخه است از دیگر درختان و مادام که برگ داشته باشد آن را جریده ن...
-
جریده ٔ القاب
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ القاب . [ ج َ دَ / د ی ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتری که عناوین والقاب اعطایی به افراد در آن ضبط میشد : آن سر و صدری که از جریده ٔ القاب بازگشادند افتخار برآمد. سوزنی .خرگدایان بکل برون بردندنام خود از جریده ٔ القاب .سوزنی .
-
جریده ٔ انصاف
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ انصاف . [ ج َ دَ / دِ ی ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتر احکام عدالت و دادگستری : جریده انصاف به خامه ٔ عدل این دولت مزین شده . (سندباد نامه ص 9).
-
جریده ٔ حشم
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ حشم . [ ج َ دَ / دِ ی ِ ح َ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتر ثبت اسامی افراد حشم : التماس کرد که چندان توقف کند که استاد ابوعلی عارض بدیشان رسد و اسامی ایشان در جریده ٔ حشم ثبت کند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 75).
-
جریده ٔ زندانیان
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ زندانیان . [ ج َ دَ / دِ ی ِ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ). دفتری که اسامی زندانیان در آن ثبت میشد، دوسیه ، پرونده از زندانیان : گفت بزندان تو اندر، بسیار کس هست که کشتن بر وی واجب است ... و بجریده ٔ زندانیان نگاه کردند هشتصدتن یافتندکه بر ای...
-
جریده ٔ عرض
لغتنامه دهخدا
جریده ٔ عرض . [ ج َ دَ / دِ ی ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دفتری که در آن نام افراد و سپاهیانی را که در عرض و سان شرکت میجستند ثبت میکردند : امیر جریده ٔ عرض بخواست . (تاریخ بیهقی ص 437).
-
جریده رفتن
لغتنامه دهخدا
جریده رفتن . [ ج َ دَ / دِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تنها رفتن . یکه رفتن . رجوع به جریده رو شود.
-
جریده رانی
لغتنامه دهخدا
جریده رانی . [ ج َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) یکه روی . تنهاروی : مجنون بهمان قصیده خوانی میزد دهل جریده رانی .نظامی .
-
جریده رو
لغتنامه دهخدا
جریده رو. [ ج َ دَ / دِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تنهارو. (آنندراج ) : وحشی ام و جریده رو کعبه ٔ عشق مقصدم بدرقه اشک و آه من قافله ٔ نیاز را.ملاوحشی (دیوان ، ص 6)
-
جریده نگار
لغتنامه دهخدا
جریده نگار. [ج َ دَ / دِ ن ِ ] (نف مرکب ) روزنامه نگار. نویسنده ٔ روزنامه یا مجله . رجوع به جریده و روزنامه نگار شود.
-
جریده نگاری
لغتنامه دهخدا
جریده نگاری . [ ج َ دَ / دِ ن ِ ] (حامص مرکب ) نوشتن روزنامه یا مجله یا نشریه های مرتب روزانه یا هفتگی یا ماهانه که مندرجات آنها گاه سیاسی و خبری و اجتماعی است وگاه علمی و فنی و ادبی . و در عصر حاضر جریده ها یا مطبوعات تأثیر بسیاری در پیشرفت تمدن مل...
-
جریده نویس
لغتنامه دهخدا
جریده نویس . [ ج َ دَ / دِن ِ ] (نف مرکب ) نویسنده ٔ روزنامه . روزنامه نویس و رجوع به روزنامه نویس و روزنامه نگار و جریده نگار شود.
-
جستوجو در متن
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ رِ ] (از ع ، ص ، اِ) مخفف عارض . عرض دهنده ٔ لشکر. شمارکننده ٔ سپاهیان . سان دهنده . (فرهنگ فارسی معین ). مفتش . لشکرنویس : و از آن جایگه شد به پرده سرای عرض پیش او رفت با رهنمای . فردوسی .عرض را بخوان تا بیارد شمارکه چند است مردم که آید ...
-
پذیره
لغتنامه دهخدا
پذیره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِمص ) استقبال . (برهان ). پیشواز. (برهان ). پیشباز : کسی را که بد زآمدنش آگهی پذیره برفتند با فرّهی . فردوسی .چو خسرو بر اینگونه آمد ز راه چنین بازگشت از پذیره سپاه دریده درفش و نگون کرده کوس رخ نامداران شده آبنوس . فردوسی ....