کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جریب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج َ ] (اِخ ) نام رودی است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام وادی بزرگی است که به بطن الرمه از سرزمین نجد سرازیر میشود. اصمعی در جایی که از نجد الرمه توصیف میکند میگوید فضایی است که در آن وادیهای فراوانی است و عرب بیت زیر را از لسان الر...
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج َ ] (ع اِ) مقدار معلوم از موزون و زمین . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). از موزون مقدار چهار قفیز باشد وقفیز هشت مکوک و مکوک سه کیلچه و کیلچه یک من و هفت ثمن من . (از منتهی الارب ). پیمانه ای است که بقدر چهار قفیز میگیرد. (شرح قاموس )...
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج َ / ج ِ ] (ع اِ) ممال جراب در شعر چون کتیب و حسیب و جز اینها.
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج ُ رَ ] (اِخ ) ابن سعد از قبیله ٔ هذیل است . (منتهی الارب ). وی پدر قبیله ای است و نسبت به وی برخلاف جربی است . (از تاج العروس ).
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج ُ رَ ] (اِخ ) دهی است به هجز. (منتهی الارب ). دیهی از دیه های هجر. (از معجم البلدان ) (از تاج العروس ).
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج ُ رَ ] (اِخ ) نام جد جدمحمدبن اسماعیل بن ابراهیم بن اسماعیل زاهد است . (منتهی الارب ). وی ملقب به کلایی بلخی بود و پس از سال 420هَ . ق . بحج رفت و از روات بود. (از تاج العروس ).
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج ُ رَ] (اِخ ) وادیی است به یمن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). وادیی است در زبید یمن . (از معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
کاخ هزار جریب
لغتنامه دهخدا
کاخ هزار جریب . [ خ ِ هَِ ج َ ] (اِخ ) قصر هزارجریب از ابنیه ٔ دوره ٔ صفویه ، واقع در باغ هزارجریب از باغهای مشهور آن عهد است . (از گزارشهای باستان شناسی صص 204 - 206).
-
جستوجو در متن
-
جریبانه
لغتنامه دهخدا
جریبانه . [ ج َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) در تداول عامه ، بصورت جریب . مانند جریب . تقسیم زمین به مقیاس جریب . (از یادداشت مؤلف ).
-
جربان
لغتنامه دهخدا
جربان . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جریب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به جریب شود.
-
گریو
لغتنامه دهخدا
گریو. [ گ َ وْ ] (اِ) گریب . جریب . (ملخص اللغات حسن خطیب ).
-
اجربة
لغتنامه دهخدا
اجربة. [ اَ رِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ جَریب و جِراب .
-
بیسوه
لغتنامه دهخدا
بیسوه . [ وِ ](اِ) مأخوذ از هندی ، یک ششم جریب . (ناظم الاطباء).