کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جریان فعال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جریان طرزه
لغتنامه دهخدا
جریان طرزه . [ ] (اِخ ) از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی . (از تاریخ قم ص 120).
-
واحد شدت جریان
لغتنامه دهخدا
واحد شدت جریان . [ ح ِ دِ ش ِدْدَ ت ِ ج َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای سنجش شدت جریان الکتریسیته به کار میرود و از واحدهای الکتریکی است ، واحد شدت جریان آمپر است . رجوع به آمپر و شدت جریان شود. و از اضعاف آمپر کیلو آمپر (Ka) است که...
-
جستوجو در متن
-
فعال مایشاء
لغتنامه دهخدا
فعال مایشاء. [ ف َع ْ عا ل ِ ی َ ] (ص مرکب ) فعال مایرید. رجوع به فعال مایرید شود.
-
عقل فعال
لغتنامه دهخدا
عقل فعال . [ ع َ ل ِ ف َع ْ عا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به ترکیب «عقل فعال » ذیل عقل شود.
-
فعال
لغتنامه دهخدا
فعال . [ ف َع ْ عا ] (ع ص ) بسیار کننده . کاری . پرکار. (فرهنگ فارسی معین ) : تویی وهاب مال و جز تو واهب تویی فعال جود و جز تو فاعل . منوچهری .- عقل فعال ؛ عقل دهم . عقل فیاض . روح القدس .(از فرهنگ فارسی معین ) : غواص چه چیز عقل فعال شاینده بعقل یک ...
-
نیک فعال
لغتنامه دهخدا
نیک فعال . [ ف ِ ] (ص مرکب ) نکوکردار. نکوکار. رجوع به نیک فعالی شود.
-
فعال
لغتنامه دهخدا
فعال . [ ف َ ل ِ ] (ع اِ فعل )امرست یعنی بکن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مایشاء
لغتنامه دهخدا
مایشاء. [ ی َ ] (ع اِ مرکب ) هرآنچه خواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- فعال مایشاء ؛ شخص خود مختار و لگام گسیخته و مستبد. آنکه هرچه بخواهد می کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فعال مایرید و فعال مایشاء شود.
-
فعال
لغتنامه دهخدا
فعال . [ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ فعل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فعلی که از دو فاعل باشد مانند. مَرَّ. || دسته ٔ تبر. (از اقرب الموارد). رجوع به فَعال شود.
-
ملک فعال
لغتنامه دهخدا
ملک فعال . [ م َ ل َ ف ِ] (ص مرکب ) آنکه کردار وی مانند فرشته بود و نیک کردار. (ناظم الاطباء). ملک فعل . و رجوع به ملک فعل شود.
-
فعال مایرید
لغتنامه دهخدا
فعال مایرید. [ ف َع ْ عا ل ِ ی ُ ] (ص مرکب ) از نعوت باریتعالی و مأخوذاز دو آیت قرآن است : خالدین فیها مادامت السموات و الأَرض اًِلاّ ماشاء ربک اًن َّ ربک فعال لمایرید. (قرآن 107/11). هو الغفور الودود، ذوالعرش المجید، فعال لمایرید. (قرآن 14/85-16)....
-
جوهر فعال
لغتنامه دهخدا
جوهر فعال . [ ج َ / جُو هََ رِ ف َع ْعا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عقل عاشر، چه حکما گویند که سوای نه فرشته و هشت فلک همه ٔ عالم را بحکم حق تعالی عقل عاشر آفریده است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
دشمن فعال
لغتنامه دهخدا
دشمن فعال . [ دُ م َ ف ِ ](ص مرکب ) که کردار او چون دشمنان باشد : ندارم چون تو در عالم دگر دوست اگر چه دوستی دشمن فعالی .سعدی .
-
فلک فعال
لغتنامه دهخدا
فلک فعال . [ ف َ ل َ ف ِ ] (ص مرکب ) فلک کردار. که کارهایش مانند آسمان پیروزانه و دلیرانه باشد : رخسار بحر دیدم کز حلق شرزه شیران گلگونه دادی از خون ، شاه فلک فعالش .خاقانی .