کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جریان عمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جریان طرزه
لغتنامه دهخدا
جریان طرزه . [ ] (اِخ ) از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی . (از تاریخ قم ص 120).
-
واحد شدت جریان
لغتنامه دهخدا
واحد شدت جریان . [ ح ِ دِ ش ِدْدَ ت ِ ج َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای سنجش شدت جریان الکتریسیته به کار میرود و از واحدهای الکتریکی است ، واحد شدت جریان آمپر است . رجوع به آمپر و شدت جریان شود. و از اضعاف آمپر کیلو آمپر (Ka) است که...
-
جستوجو در متن
-
جراحی
لغتنامه دهخدا
جراحی . [ ج َرْ را ] (حامص ) دستکاری . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اعمال حدید عمل . عمل حدیدی پیوندی . (فرهنگ رازی ). و رجوع به جراحة شود. جراحی از ابتدا تا کنون : به احتمال اقرب به یقین جراحی قبل از پزشکی به وجود آمده و بحث آن به ازمنه ٔ بسیار دور میکشد....
-
عمل گزار
لغتنامه دهخدا
عمل گزار. [ ع َ م َ گ ُ ] (نف مرکب ) عمل دار. انجام دهنده ٔ عمل دیوانی . بعهده دارنده ٔ عمل .
-
راوق گری
لغتنامه دهخدا
راوق گری . [وَ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل راوق گر. صافی گری . عمل صاف کننده . عمل تصفیه کننده . عمل پالاینده . عمل پالایشگر. داروسازی . || عمل تصفیه . پالایش : سوم بخش از آن آب راوق پذیرکه هستش ز راوق گری ناگزیز.نظامی .
-
عمل گزاری
لغتنامه دهخدا
عمل گزاری . [ ع َ م َ گ ُ ] (حامص مرکب ) انجام دادن عمل . ادای عمل دیوانی . سپردن عمل دیوانی به کسی : از تو سخن عمل گزاری از بنده دعا ز بخت یاری .نظامی .
-
خوش عمل
لغتنامه دهخدا
خوش عمل . [ خوَش ْ / خُش ْ ع َ م َ ] (ص مرکب ) آنکه عمل نکو دارد. خوب عمل . با عمل خوب . با عمل خوش . خوش کردار. خوش رفتار.
-
خاک بسری
لغتنامه دهخدا
خاک بسری . [ ب ِ س َ ] (حامص مرکب ) عمل خاک بسری کردن . عمل آرامیدن زن با شوی (در تداول زنان عامی ). عمل با حلال خود آرمیدن . عمل آرامیدن با زن .
-
خبردوستی
لغتنامه دهخدا
خبردوستی . [ خ َ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل خبردوست . عمل جویای خبر. عمل آنکه در پی خبر تازه رود.
-
خبرنگاری
لغتنامه دهخدا
خبرنگاری . [ خ َ ب َ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل خبرنگار. عمل مخبر. عمل جمعآوری کننده ٔ خبر.
-
خفتیدنی
لغتنامه دهخدا
خفتیدنی . [ خ ُدَ ] (حامص ) عمل خوابیدن . عمل خفتن . عمل بخواب شدن . || (ص لیاقت ) قابل خوابیدن . قابل خفتن .
-
چارعمل اصلی
لغتنامه دهخدا
چارعمل اصلی . [ ع َ م َ ل ِ اَ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) چهار عمل اصلی حساب . چهارعمل حساب . عمل جمع و عمل تفریق و عمل ضرب و عمل تقسیم . جمع و تفریق وضرب و تقسیم . افزایش (جمع) کاهش (تفریق ) زدن (ضرب ) بخش کردن (تقسیم کردن ) [ واژه های نو فرهنگستان ] ...
-
دورافکنی
لغتنامه دهخدا
دورافکنی . [ اَ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت دورافکن . عمل دور افگندن . عمل دور انداختن و طرح و طرد کردن . (یادداشت مؤلف ). عمل راندن و دور کردن . || عمل پرتاب کردن به فاصله ٔ بعید. مفلاء؛ قسمی تیر که بدان دورافکنی و بلندافکنی آموختندی . (یادداشت م...
-
عمل ران
لغتنامه دهخدا
عمل ران . [ ع َ م َ ] (نف مرکب ) حاکم . متصدی عمل دیوانی . عملدار : چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین معزول روز باش و عمل ران صبحگاه . خاقانی .صانع زرین عمل ، مهتر عالی شرف در ید بیضا رسید دست عمل ران او.خاقانی .