کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جریان شوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جریان طرزه
لغتنامه دهخدا
جریان طرزه . [ ] (اِخ ) از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی . (از تاریخ قم ص 120).
-
واحد شدت جریان
لغتنامه دهخدا
واحد شدت جریان . [ ح ِ دِ ش ِدْدَ ت ِ ج َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای سنجش شدت جریان الکتریسیته به کار میرود و از واحدهای الکتریکی است ، واحد شدت جریان آمپر است . رجوع به آمپر و شدت جریان شود. و از اضعاف آمپر کیلو آمپر (Ka) است که...
-
جستوجو در متن
-
بی نمکی
لغتنامه دهخدا
بی نمکی . [ ن َ م َ ](حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی نمک . فاقد نمک بودن .- امثال : نه به آن شوری شوری نه به این بی نمکی . || بی مزگی . ویری . (یادداشت مؤلف ). بی مزگی . (ناظم الاطباء). شیتی . بی مزه بودن . || کنایه از بی لطفی شکل یا حرکات شخص . مقا...
-
شوری
لغتنامه دهخدا
شوری . [ را ] (اِخ ) یا «حمعسق ». سوره ٔ چهل ودومین از قرآن ، مکی ، و آن پنجاه وسه آیت است ، پس از سوره ٔ فصلت و پیش از سوره ٔ زخرف است . (یادداشت مؤلف ).
-
شوری
لغتنامه دهخدا
شوری . [ش َ را ] (ع اِ) نام گیاهی بحری که اهل مغرب آن را اسرار گویند. (فهرست مخزن الادویه ). نام گیاهی بحری . (از ناظم الاطباء). گیاهی است دریائی . (منتهی الارب ).
-
دست و رو شوری
لغتنامه دهخدا
دست و رو شوری . [ دَ ت ُ ] (اِ مرکب ) دست ورو شوئی . ظرف دست شوئی .
-
شوری
لغتنامه دهخدا
شوری . (حامص ) ملوحت . پرنمکی . صفت شور. چگونگی شور. یکی از طعمهای نه گانه . نمکینی . (یادداشت مؤلف ) : نشایست بد در نیستان بسی ز شوری نخورد آب اوهر کسی . فردوسی .هرگز نبود شکر به شوری چو نمک نه گاه شکر باشد چون باز کشک . محمودی (از فرهنگ اسدی ).- ا...
-
چشم شوری
لغتنامه دهخدا
چشم شوری . [ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) شورچشمی . شورچشم بودن .چشم شور داشتن . چشم زخم زنی . رجوع به چشم شور شود. || در لهجه ٔ عامیانه ، بمعنی چشم شویی و شست وشوی دادن چشم . رجوع به چشم شویی شود. || (اِ مرکب ) در تداول عامه ، ظرف چشم شوری را هم گویند.
-
گربه شوری کردن
لغتنامه دهخدا
گربه شوری کردن . [ گ ُ ب َ/ ب ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به گربه شو کردن شود.
-
سلاح شوری
لغتنامه دهخدا
سلاح شوری . [ س ِ ] (حامص مرکب ) فن سپاهیگری داشتن . عمل سلاحشور : تو در این خانقاه قلب این سلاحشوری می کنی . (کتاب المعارف ).
-
رخت شوری
لغتنامه دهخدا
رخت شوری . [ رَ ] (حامص مرکب ) در تداول عامه ، رختشویی . عمل رختشور. || (اِ مرکب ) محل شستن رخت .گازرگاه . رجوع به رختشور و رختشوی و رختشویی شود.
-
مجلس شوری
لغتنامه دهخدا
مجلس شوری . [ م َ ل ِ س ِ را ] (اِخ ) مرادف مجلس شورای ملی و ملخص آن اصطلاح است . (ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ). و رجوع به مجلس شورای ملی شود.
-
شاله شوری
لغتنامه دهخدا
شاله شوری . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش شهرستان شاه آباد. دارای 125 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کنگیر. محصول آن غلات ، حبوبات ، توتون و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
شوری اصفهانی
لغتنامه دهخدا
شوری اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا محمدعلی فرزند علی اکبرخان برادرزاده ٔ عبدالرضاخان یزدی بود و چندی به وزارت نواب امام قلی میرزا خلف شاهزاده محمدولی میرزا گذرانیده و دارای طبع شعر بوده است . (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 248).