کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جریان باد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جریان طرزه
لغتنامه دهخدا
جریان طرزه . [ ] (اِخ ) از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی . (از تاریخ قم ص 120).
-
واحد شدت جریان
لغتنامه دهخدا
واحد شدت جریان . [ ح ِ دِ ش ِدْدَ ت ِ ج َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای سنجش شدت جریان الکتریسیته به کار میرود و از واحدهای الکتریکی است ، واحد شدت جریان آمپر است . رجوع به آمپر و شدت جریان شود. و از اضعاف آمپر کیلو آمپر (Ka) است که...
-
جستوجو در متن
-
ذاریة
لغتنامه دهخدا
ذاریة. [ ی َ ] (ع ص ) باد. باد برنده . باد برافشاننده . ج ، ذاریات .
-
باد مهرگان
لغتنامه دهخدا
باد مهرگان . [ دِ م ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد خزان . باد خزانی . رجوع به باد، باد خزان و باد خزانی شود.
-
باد پیش
لغتنامه دهخدا
باد پیش . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادی که از مشرق وزد. (ناظم الاطباء: باد). باد مشرقی را گویند و بعربی قبول خوانند.
-
باد در بینی افکندن
لغتنامه دهخدا
باد در بینی افکندن .[ دَرْ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر و غرور و لاف زدن .رجوع به باد، باد به بینی افکندن ، باد به بروت افکندن ، باد در بروت افکندن و باد در سبلت افکندن شود.
-
باد در سبلت افکندن
لغتنامه دهخدا
باد در سبلت افکندن . [ دَرْ س ِ ل َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکبر و غرور و لاف زدن . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به باد، باد به بروت افکندن ، باد در بروت انداختن و باد در بینی افکندن شود.
-
باد مشرقی
لغتنامه دهخدا
باد مشرقی . [ دِ م َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنکه از جانب مشرق وزد و آنرا صبا و برین نیز گویند. خُضاخِض . (منتهی الارب ). قَبول . رجوع به باد، باد صبا، و باد برین شود.
-
غریب درکنک
لغتنامه دهخدا
غریب درکنک . [ غ َ دَ ک ُ ن َ ] (نف مرکب ) (باد...) باد سرد که در آخر فصل ییلاق وزد و آنانکه به ییلاق رفته اند به شهر و جای خود بازگردند. رجوع به باد شود.
-
باد خزان
لغتنامه دهخدا
باد خزان . [ دِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد خریف . باد پائیز. باد برگ ریزان : حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست ؟ حافظ.رجوع به باد، باد پائیز وباد برگ ریزان شود.
-
شره
لغتنامه دهخدا
شره . [ ش َ رَه ْ ] (اِ) نوعی باد. باد گرم جنوبی . راز (در تداول مردم قزوین و سبب آنکه از جانب ری وزد). مقابل مه که باد سرد است . باد که به خلخال و نواحی آن وزد : آباد اولسون خلخال !مهی یاتار شرهی قالخار . (یادداشت مؤلف ).گرمش . نوعی ابر پرباد که سب...
-
باد در زیر دامن داشتن
لغتنامه دهخدا
باد در زیر دامن داشتن . [ دَرْ، رِ م َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مغرور و متکبر بودن . رجوع به باد، باد در کلاه بودن ، باد در کلاه افکندن ، باد در کلاه داشتن ، باد سنجیدن ، باد در سر افکندن ، باد در سرداشتن ، باد در سر کردن و باد در سر شدن شود. || خیا...
-
باد در بروت انداختن
لغتنامه دهخدا
باد در بروت انداختن . [ دَرْ ب ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تکبر و غرور و لاف زدن . (غیاث ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 256) (آنندراج ): بزرگ مجلس از عذوبت آب قهوه و سرور باد نخوت و غرور در بروت انداخت و آتش افتخار در خاک استظهار زد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). رجوع ...
-
باد نوروزی
لغتنامه دهخدا
باد نوروزی . [ دِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی که بموسم نوروز وزد، مقابل باد خزانی . رجوع به باد و باد بهاری شود : بقول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی حریر سبز درپوشند بستان و بیابانها. ناصرخسرو.تا توانم چو باد نوروزی نکنم دعوی کهن دوزی . ن...