کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرود
لغتنامه دهخدا
جرود. [ ] (اِخ ) از ولایات تابع طالقان است . رجوع به نزهة القلوب ج 3 صص 64 - 65 شود.
-
جرود
لغتنامه دهخدا
جرود. [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است به دمشق . (منتهی الارب ). نام موضعی است از اعمال غوطه ٔ دمشق از اقلیم معلولا که از نواحی دمشق است و ابوالقاسم حافظ در کتاب خود گوید: احمدبن خبیب بن عجائز ازدی در کتابی که بنی امیه ٔ ساکن دمشق و غوطه را در آن ذکر میکند ا...
-
جرود
لغتنامه دهخدا
جرود. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه و سوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جرود
لغتنامه دهخدا
جرود. [ ج ِ ] (اِ) آزاددرخت . زلزلخت . زنزلخت . طاحک . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
جرجس زغیب
لغتنامه دهخدا
جرجس زغیب . [ ج ِ ج ِ ؟ ] (اِخ ) او راست : تاریخ عودالنصاری الی جرود کسروان . (از معجم المؤلفین ).
-
رازیان
لغتنامه دهخدا
رازیان . (اِخ ) دهی است از دهستان دنیر جرود بخش شهرستان مراغه واقع در 7/5 هزارگزی جنوب باختری شوسه ٔ مراغه به آذرشهر. محلی است جلگه ای ، گرمسیر مالاریائی ، سکنه ٔآن 477 تن است . آب آن از قلعه چای و چاه تأمین میشود. محصول آن غلات ، کشمش ، بادام ، شغل...
-
جرد
لغتنامه دهخدا
جرد. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه ٔ سوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه ٔ ساییده شده یا جامه ٔ نیمه کهنه یا نیمدار. ج ،جُرود. (متن اللغة) (از اقرب الموارد) : فلاتبعدن تحت الضریحة اعظم رمیم و اثواب هناک جرود. کثیر عزة (از اق...
-
ازادرخت
لغتنامه دهخدا
ازادرخت . [ اَ دِ رَ ] (اِ مرکب )و آنراطاحک نامند و بمصر زنزلخت و در شام جرود گویند و آن درختی است شبیه به صفصاف ، برگ آن املس و سیاه ، طعم وی تلخ و ثمره ٔ آن مانند زعرور و دارای خوشه هاست و در آخر بهار بدست آید و دیر بپاید و آن گرم است در سوم و خشک ...
-
طالقان
لغتنامه دهخدا
طالقان . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) شهری است و یا شهرستانی است میان قزوین و ابهر، و از آنجاست صاحب اسماعیل بن عباد. (منتهی الارب ). طالقان ولایت سردسیر است ، در شرقی قزوین . طولش از جزایر خالدات فه . مه و عرض از خطّ استوا، لوی . در کوهستان افتاده است ، و ک...