کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جره باز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جره باز
لغتنامه دهخدا
جره باز. [ ج ُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) باز سپید نر و چست و چالاک و جلد و تیزو تند. (ناظم الاطباء). باز سپید و آن را شاهباز نیزگویند و تعریبش زرق بضم و تشدید خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ) : حالی جره باز صولت پادشاه آن بوم اشکال شوم افعال را مرغ وار در قفس...
-
واژههای مشابه
-
جره ٔ مثقبه
لغتنامه دهخدا
جره ٔ مثقبه . [ ج ُرْ رَ / رِ ی ِ م ُ ث َق ْ ق ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرزه ٔ آتش افروز از تثقیب به معنی تسعیر. دمه . آتش افروز. آتش فروز. (یادداشت مؤلف ).
-
جره بالا
لغتنامه دهخدا
جره بالا. [ ج ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزارعی از بخش برازجان از شهرستان بوشهر. این ده در چهل و دو هزارگزی شمال برازجان در کنار رودخانه ٔ شاپور قرار دارد. محلی است گرمسیر و مالاریایی و 183 تن سکنه ٔ شیعی مذهب فارسی زبان دارد. آب آنجا از رودخا...
-
جره پائین
لغتنامه دهخدا
جره پائین . [ ج َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزارعی از بخش برازجان از شهرستان بوشهر.این ده در چهل ودوهزارگزی شمال برازجان در کنار رودخانه ٔ شاپور قرار دارد و محلی جلگه و گرمسیر و مالاریائی است و 67 تن سکنه دارد. آب آنجا از رودخانه ٔ شاپور تأمین...
-
جره و فامور
لغتنامه دهخدا
جره و فامور. [ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت قشقایی فارس است . رجوع به جره و جغرافیای غرب ایران ص 111 شود.
-
جستوجو در متن
-
باز
لغتنامه دهخدا
باز. (اِ) پرنده ای است مشهور و معروف که سلاطین و اکابر شکار فرمایند. (برهان ) . نام طایر شکاری . (غیاث ). شهباز. (دِمزن ). بمعنی باز شکاری مشهور است . (انجمن آرا). بمعنی باز شکاری مشهور است و آن را بتازی بازی گویند. (آنندراج ). مرغ معروف شکاری . (رشی...
-
چکش
لغتنامه دهخدا
چکش . [ چ َ ک َ ] (اِ) نشستنگاه باز و جره و بلبل که به هندی «ادا» گویند. (غیاث از مصطلحات ). تلفظی از چکس . و رجوع به چکس شود.
-
قوش
لغتنامه دهخدا
قوش . (ترکی ، اِ) مرغی است شکاری . (ناظم الاطباء). هر پرنده ٔ شکاری . (فرهنگ نظام ). و در لغات ترکی نوشته قوش بضم قاف و واو معدوله غیرملفوظ و سکون شین بمعنی شکاری مثل باز و جره و شکره و شاهین عموماً و به معنی باز خصوصاً. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
زردچشم
لغتنامه دهخدا
زردچشم .[ زَ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) نوعی است از مرغان شکاری و اصناف آن چند است مثل : باز، باشه ، جره ، شاهین ، شکره و بیسره . (غیاث اللغات ). انواعی از مرغان شکاری که چشمان زرد دارند. باز یاری . دسته ای از مرغان شکاری .مقابل سیاه چشم . (از یادداشتهای...
-
زرق
لغتنامه دهخدا
زرق . [ زُرْ رَ ] (ع اِ) مرغی است شکاری و آن باز سپید است یا جره یا باشه . ج ، زراریق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرغی است شکاری معرب جره . (غیاث اللغات ). مرغی است صیاد، بین بازی و شاهین . (از اقرب الموارد). باز سپید. (دهار). رجوع به...
-
طماقه
لغتنامه دهخدا
طماقه . [ طُ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) طماقه و طماقة هر دو یکی است به ابدال قاف و غین معجمه به معنی کلاه باز و جُرّه و غیره ، و این لفظ ترکی است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
روزرو
لغتنامه دهخدا
روزرو. [ رُو رَ/ رُو ] (نف مرکب )روزرونده . کسی یا چیزی که روز راه رود : هواداری مکن شب راچو خفاش چو باز جره ٔ خور روزرو باش .نظامی .
-
بلبل فغان
لغتنامه دهخدا
بلبل فغان . [ ب ُ ب ُ ف َ ] (ص مرکب ) که فغان و آوای بلبل دارد. که ناله و افغان چون بلبل دارد : چنگ جره همچو باز ازرق و کبکان بزم دل بر آن ازرق فش بلبل فغان افشانده اند.خاقانی .