کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرهم
لغتنامه دهخدا
جرهم . [ ج ُ هَُ ] (اِخ ) قبیله ای است از یمن که در حوالی مکه ٔ معظمه فرودآمدند و حضرت اسماعیل در آن قبیله تزوج کرد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). صاحب صبح الاعشی آرد: طایفه ٔ اول از عرب عاربه طائفه ٔ بنوجرهم بن قحطان است . و این طائفه غیر از طائفه ٔ...
-
جرهم
لغتنامه دهخدا
جرهم . [ ج ُ هَُ ](ع اِ) ابن الکلبی گوید: این کلمه معرب است بگمان وی اصل آن «ذرهم » بود و در تعریب جرهم شده است . و گروهی گویند: نام عربی است . (از المعرب جوالیقی ص 100).
-
جرهم
لغتنامه دهخدا
جرهم . [ ج ُ هَُ ] (اِخ ) ابن ناشر. همان جرثوم بن ناشراست . (از منتهی الارب ). رجوع به جرثوم بن ناشر شود.
-
واژههای مشابه
-
جرهم الاولی
لغتنامه دهخدا
جرهم الاولی . [ ج ُ هَُ مُل ْ ] (اِخ ) نام قبیله ٔ هفتم از قبائل عرب بائده است . ابن سعد گوید: قومی از عرب بائده و با عاد معاصر بودند و سپس هلاک شدند. (از صبح الاعشی ج 1 ص 314).
-
جستوجو در متن
-
ذرهم
لغتنامه دهخدا
ذرهم . [ ذُ هَُ ] (اِ)جوالیقی در المعرب بنقل از ابن الکلبی گوید: جُرهُم معرّب است و اصل آن ذُرهُم است . رجوع به جرهم شود.
-
جرثوم
لغتنامه دهخدا
جرثوم . [ ج ُ ](اِخ ) خشنی بن ناشر یا ناشم صحابی است یا آن جرهم است . (منتهی الارب ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
جرهمیها
لغتنامه دهخدا
جرهمیها. [ ج ُ هَُ ] (اِخ ) رجوع به جرهم و کتاب تاریخ اسلام ص 30، 37 و 42 شود.
-
مصاهر
لغتنامه دهخدا
مصاهر. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) دامادخسری کننده . || خویش سببی : آنگه اسماعیل را و قبیله ٔ جرهم را حج فرمود و مناسک بیاموخت و ایشان مصاهران اسماعیل بودند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ). و رجوع به مصاهرت و مصاهرة و مصاهره شود.
-
زبور
لغتنامه دهخدا
زبور. [ زَ ] (ع اِ) زبان جرهم بن فالج و فرزندان او. و ایشان دومین قومند که در «عربه » با زبانی جدید سخن گفتند. یاقوت گوید: دومین زبانی که خداوند بشر را بدان زبان گویا کرد، زبان زبور است . نخستین قومی که بدین زبان متکلم شدند. بنوجرهم بن فالج بودند. جر...
-
صوفة
لغتنامه دهخدا
صوفة. [ ف َ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است از مضر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بنی صوفه در تمام دوره ٔ سلطه ٔ بنی جرهم و بنی خزاعه سه چیز از مراسم حج را بعهده داشتند: اجازه ٔ عرفات ، افاضه ٔ از مزدلفه ، اجازه ٔ ازمنی . (تاریخ اسلام تألیف فیاض چ 1 ص 43...
-
فاضح
لغتنامه دهخدا
فاضح . [ ض ِ ] (اِخ ) جایی است در نزدیکی مکه پهلوی ابوقبیس که مردم شهرهای دیگر برای رفع احتیاجات خود بدانجا میرفتند. این محل را نظربه اینکه بنی جرهم و بنی قطوراء در آنجا جنگیدند و بنی قطوراء شکست خوردند و رئیس آنها کشته شد، فاضح (رسواکننده ) خوانده ا...
-
بائدة
لغتنامه دهخدا
بائدة. [ ءِ دَ ] (ع ص ) تأنیث بائد. هلاک شونده . نابود شونده . هالک . رجوع به بائد شود. || عرب بائده ؛ عرب اصلی ، مقابل مستعربة و متعربة. || عرب منقرضه ؛ مانند: عاد. ثمود. طسم . جدیس . عملاق (عمالقه ). عبدضخم . جرهم اولی و مدین .
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (اِخ ) نام یکی از مردان افسانه ای عرب باستان . در فصل اول از باب هفدهم مجمل التواریخ و القصص درباره ٔ نسب عرب قحطانی و پادشاهان ایشان گوید: پس از گروه عاد زنی خواست و فرزندانش آمدند چون یعرب و جرهم و المعمر و صاعد و حمیر و منیع و حض . (...