کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرم پوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرم پوشی
لغتنامه دهخدا
جرم پوشی . [ ج ُ ] (حامص مرکب ) حاصل عمل آنکه گناه پوشد.
-
واژههای مشابه
-
واحد جرم
لغتنامه دهخدا
واحد جرم . [ ح ِ دِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی که برای سنجش مقدار جرم یا توده به کار میرود. در دستگاه S.K.M واحد اصلی که برای جرم در نظر گرفته شده است کیلوگرم جرم (kg) است . رجوع به کیلوگرم شود و در دستگاه .S.T.M تن (t) است که برابر هزار کی...
-
جرم درگذاشتن
لغتنامه دهخدا
جرم درگذاشتن . [ ج ُ دَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) گناه بخشودن . آستین بر گناه کشیدن . از خطا درگذشتن . از تقصیر کسی گذشتن .بخشانیدن . و بخشایش . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 303).
-
جرم صبح
لغتنامه دهخدا
جرم صبح . [ ج ِ م ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب وروشنایی صبح و روشنی روز باشد. (از ناظم الاطباء).
-
جرم کردن
لغتنامه دهخدا
جرم کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گناه کردن . تقصیرکردن : چون بود عدل برآن کو نکند جرم عذاب زی من این هیچ روا نیست اگر زی تو رواست . ناصرخسرو.ما جرم چه کردیم نزادیم بدان وقت محروم چراییم ز پیغمبر و مضطر. ناصرخسرو.گفتی نظر خطاست تو دل میبری رواست خ...
-
جرم مخصوص
لغتنامه دهخدا
جرم مخصوص . [ ج ِ م ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )در اصطلاح فیزیک ، نسبت جرم جسم است بحجم آن ، یا جرم واحد حجم جسم . اگر جسم G و حجم آن V و جرم مخصوص g فرض شود رابطه ٔ زیر بین آنها بر قرار است . GV =g
-
جرم افشار
لغتنامه دهخدا
جرم افشار. [ ج َ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه بخش حومه ٔ شهرضا. این ده در هفت هزارگزی شمال خاور شهرضا و دو هزارگزی شوسه ٔ شهرضا به اصفهان واقع شده و محلی جلگه و معتدل است . سیصد و هفتاد تن سکنه ٔ شیعی مذهب و فارسی زبان دارد. آب آن از قنات تأمی...
-
جرم الصرم
لغتنامه دهخدا
جرم الصرم . [ ] (اِخ ) از دیه های وازکرود. (از تاریخ قم ص 137).
-
جرم الکل
لغتنامه دهخدا
جرم الکل . [ ج ِ مِل ْ ک ُل ْل ] (ع اِ مرکب ) در اصطلاح فلسفی بماده و جرم فلک الافلاک یعنی فلک اطلس اطلاق شود چنانکه حرکت آن را حرکة الکل گویند. (از حاشیه ٔ حکمة الاشراق ص 126).
-
جرم بخش
لغتنامه دهخدا
جرم بخش . [ ج ُ ب َ ] (نف مرکب ) جرم بخشنده . آن که گناهکار را عفو کند : ساقیا می ده که رندیهای حافظ عفو کردآصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش .حافظ.
-
جرم بخشای
لغتنامه دهخدا
جرم بخشای . [ ج ُ ب َ ] (نف مرکب ). بخشاینده ٔ جرم . آنکه گناه و جرم کسی را عفو کند : ببخش بارخدایا بفضل و رحمت خویش که دردمندنوازی و جرم بخشایی .سعدی .
-
جرم بخشی
لغتنامه دهخدا
جرم بخشی . [ ج ُ ب َ ] (حامص مرکب ) حاصل عمل آن که جرم را ببخشد.
-
جرم پوش
لغتنامه دهخدا
جرم پوش . [ ج ُ ] (نف مرکب ) آن که گناه پوشد. (یادداشت مؤلف ) : در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش .حافظ.
-
جرم جوی
لغتنامه دهخدا
جرم جوی . [ج ُ] (اِخ ) محلی است بنام رباطهرمز در هفت فرسنگی دامغان . (از نزهة القلوب ج 3 ص 173).