کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جرس دار
لغتنامه دهخدا
جرس دار. [ج َ رَ ] (نف مرکب ) قاصد. شاطر. (ناظم الاطباء). کنایه از قاصد و شاطر. (آنندراج ) (بهارعجم ) : چون جرس دار نجیبان ره یثرب سپرندساربان را همه الحان جرس آسا شنوند. خاقانی .چون نوبت زن شاه زد کوس جنگ جرس دار زنگی بجنباند زنگ .نظامی .
-
جرس غوزه
لغتنامه دهخدا
جرس غوزه . [ ج َ رَ زَ / زِ ] (اِ مرکب )همان غوزه که بشکل جرس میباشد و غوزه گل پنبه که درتوی برگ بود و هنوز پنبه از میانش نچیده باشند. از اهل زبان بتحقیق پیوسته است . (بهارعجم ) (آنندراج ).
-
جرس کر
لغتنامه دهخدا
جرس کر. [ ج َ رَ س ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جرس کم آواز. (بهارعجم ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
جارس
لغتنامه دهخدا
جارس . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از جَرس . رجوع به جرس شود.
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج ِ ] (اِخ ) جرس . رجوع به کلمه ٔ مزبور و قاموس الاعلام ترکی ذیل جرس شود.
-
اجراس
لغتنامه دهخدا
اجراس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جَرَس .
-
هفت هندو
لغتنامه دهخدا
هفت هندو. [ هََ هَِ ] (اِ مرکب ) کنایه از کواکب سیار است . هفت ستاره . هفت سیاره : چنین گفت : ایمن مباشیدکس از این هفت هندوی کحلی جرس .نظامی .
-
زونگل
لغتنامه دهخدا
زونگل . [ زَ وَگ ُ ] (اِ) زنگ و جرس کوچک و زنگوله . || نام نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
طبالة
لغتنامه دهخدا
طبالة. [ طَ ل َ ] (ع اِ) درای . (مخصوص شتر). (السامی ). جَرَس . زنگ بزرگ .
-
جرسی
لغتنامه دهخدا
جرسی . [ ج َ ] (ص نسبی ) این کلمه نسبت است به جرس که نام بطنی است از مزینة. (از لباب الانساب ).
-
زنگلیچه
لغتنامه دهخدا
زنگلیچه .[ زَ گ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر زنگل . زنگ خرد. جرس کوچک . (از فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء).
-
جلجل
لغتنامه دهخدا
جلجل . [ ج َ ج َ ] (ع اِ) دف . دایره . || سنج دایره . || زنگ . جرس . (برهان ) (آنندراج ). || نام مرغی است خوش آواز. و به کسر اول هم آمده . (برهان ).
-
جرسهای زر
لغتنامه دهخدا
جرسهای زر. [ ج َ رَ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جرسها که از طلا باشد. || کنایه از ستارگان . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به جرس و جرسهای زرین شود.
-
فردرو
لغتنامه دهخدا
فردرو. [ ف َرْدْ رَ / رُو ] (نف مرکب ) کسی که تنها رود و محتاج بدرقه نباشد. (آنندراج از بهار عجم ). مجرد. که به توکل و اعتماد به حق رود : دامن فردروان گیر اگر حق طلبی به صدای جرس قافله از راه مرو.صائب .
-
افسانه فروش
لغتنامه دهخدا
افسانه فروش . [ اَ ن َ / ن ِ ف ُ ] (نف مرکب ) پخش کننده ٔ افسانه . شهرت فروشنده : همچون جرس افسانه فروش است خروشم بی تابی دل آه مرا از اثر انداخت . حزین اصفهانی (از ارمغان آصفی ).و رجوع به افسانه شود.