کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جربی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جربی
لغتنامه دهخدا
جربی . [ ج َ ] (اِ) چربی . (ناظم الاطباء).
-
جربی
لغتنامه دهخدا
جربی . [ ج َ با ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن موسی گوید: از بلاد شام است و مردم آنجا یهودی بودند که از پیغمبر (ص ) امان خواستند و حضرت به ایشان نامه ای نوشت که جزیه بدهند. برخی این کلمه را جرباء بمد نقل کرده اند. (از معجم البلدان ).
-
جربی
لغتنامه دهخدا
جربی . [ ج َ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَجرَب ؛ گرگین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویا ج ِ اجرب است . (از معجم البلدان ). || مؤنث جربان . (ناظم الاطباء).
-
جربی
لغتنامه دهخدا
جربی . [ ج َ رَب ْ بی ی ] (ص نسبی ) این کلمه منسوب است بموضعی بنام جربة که در حدیث حنش صغانی آمده است . (از لباب الانساب ). رجوع به جربه شود.
-
جربی
لغتنامه دهخدا
جربی . [ ج ُ رَ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن الحسین بن محمدبن الحسین بن محمد از مردمان دامغان به این نسبت شهرت دارد، وی از ابوعمر عبدالواحدبن محمدبن مهدی فارسی روایت کند و گروهی از مشایخ و همچنین امیر ابونصربن ماکولا از او روایت دارند. (از لباب الانساب )...
-
جربی
لغتنامه دهخدا
جربی . [ ج ُ رَ ] (ص نسبی ) نسبت است به جرب که ج ِ جراب باشد. (از لباب الانساب ).
-
واژههای مشابه
-
تولان جربی
لغتنامه دهخدا
تولان جربی . [ ] (اِخ ) تولون جربی . یکی از سرداران معتبر چنگیز و امیر یکی از هزاره های لشکر دست راست وی بوده است . و او پسر منکلیک ایجیکه ،شوهر مادر چنگیز بود. رجوع به تاریخ جهانگشا ج 2 ص 211 و حاشیه ٔ شماره ٔ 7 همین صفحه و صفحه ٔ بعد شود.
-
جستوجو در متن
-
طولان
لغتنامه دهخدا
طولان . (اِخ ) طولن . رجوع به تولان جربی شود. (تاریخ جهانگشای ج 2 ص 211).
-
طاسو قوسیس
لغتنامه دهخدا
طاسو قوسیس .[ ] (اِ) جربی باشد در چشم که پشت پلک از درونسو دارای شکافهائی چون پوست انجیر باشد. (بحرالجواهر).
-
طراخودوطیس
لغتنامه دهخدا
طراخودوطیس . [ طَ ] (معرب ، اِ) جربی است در باطن جفن که سخت درشت شده باشد. (بحر الجواهر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). و در بحر الجواهر چاپی «طراحودوطیس » آمده است .
-
جریب
لغتنامه دهخدا
جریب . [ ج ُ رَ ] (اِخ ) ابن سعد از قبیله ٔ هذیل است . (منتهی الارب ). وی پدر قبیله ای است و نسبت به وی برخلاف جربی است . (از تاج العروس ).
-
اجرب
لغتنامه دهخدا
اجرب . [ اَ رَ] (ع ص ) گر. گرگن . (زوزنی ). گرگین . (زمخشری ) (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). گردار. پرخارش . صاحب مرض خارش . (غیاث ). مؤنث : جَرْباء. ج ، جُرْب ، جَربی ، اَجارِب .
-
جرباء
لغتنامه دهخدا
جرباء. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است قریب اَذْرُح . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). موضعی است از اعمال عمان به بلقاء از سرزمین شام ، نزدیک است به جبال سراة از ناحیه ٔ حجاز و از قراء اذرح بشمار است . ابوموسی اشعری و عمرو عاص که از طرف حضرت علی و معاویه حکم...