کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرئت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرئت
لغتنامه دهخدا
جرئت . [ ج ُ ءَ ] (ع مص ، اِمص ) جرأت . رجوع به جرأت شود.
-
جستوجو در متن
-
تجری
لغتنامه دهخدا
تجری . [ ت َ ج َرْ ری ] (ع مص ) جرئت و دلیری . (ناظم الاطباء). اصل آن تجرء است . رجوع بهمین کلمه شود.
-
متشجع
لغتنامه دهخدا
متشجع. [ م ُ ت َ ش َج ْ ج ِ ] (ع ص ) به تکلف دلیری نماینده . (آنندراج ). مغرور به جرئت خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تشجع شود.
-
ترسو
لغتنامه دهخدا
ترسو. [ ت َ ] (ص نسبی ) (از: «ترس » + «َو»، ظاهراً علامت کثرت ) جبان و صاحب جبن و کم جرئت . (ناظم الاطباء). پرترس . بسیارترس . در تداول عوام ، بزدل آنکه از هر چیزی کوچک و مختصر ترسد.
-
ترسنده
لغتنامه دهخدا
ترسنده . [ ت َ س َ دَ / دِ ] (نف ) آنکه ترس و خوف دارد. (از ناظم الاطباء). خائف . ترسکار : گفتند چونست که ما هیچ ترسنده نمی بینیم ، گفت اگر شما ترسنده بودی ... (تذکرةالاولیاء عطار). || جبان و کم جرئت . (ناظم الاطباء) : ز دانا بود شاه با ترس و باک ز ت...
-
جرأت
لغتنامه دهخدا
جرأت . [ ج ُ ءَ ] (ع مص ، اِ مص ) جرئت دلیری نمودن . (ناظم الاطباء). روی آوردن به چیزی و گستاخی کردن . (از اقرب الموارد). حالتی که انسان به خلاص امید نیکودارد و افتادن به مکروه را دور داند و مکروه نزد اوغیرموجود یا دور باشد. دلیری . یارا. دل . جگر. ...
-
اعتدال مزاج
لغتنامه دهخدا
اعتدال مزاج . [ اِ ت ِ ل ِ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حالت سلامت آن . (ناظم الاطباء). صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: مزاج دو حالت دارد،معتدل و غیرمعتدل و این تقسیم خود بر دو وجه متصور است : اول آن که اعتدال به برابری بسایط از جهت کم و کیف تفسیر ش...
-
مرحمت
لغتنامه دهخدا
مرحمت . [ م َ ح َ م َ ] (از ع ، اِمص ) لطف . رقت . مهربانی . عطوفت . مرحمة. رجوع به مرحمة شود : دلهای ایشان قرار گیرد بر آنچه خدا بدیشان عنایت کرده از مهربانی امیرالمؤمنین نسبت به ایشان و نگاه کردنش به ایشان از روی مرحمت . (تاریخ بیهقی ص 314). ایذای...
-
تاخس
لغتنامه دهخدا
تاخس . [ خ ُ ] (اِخ ) بنابه روایت دیودور در کتاب 15 بند 92 - 93 از پادشاهان مصر و معاصر اردشیر... تاخس پادشاه مصر خواست با اردشیر جنگ کند و قوای بری و بحری زیاد جمع کرد. در قشون او ده هزار نفر سپاهی اجیر بودند (معلوم است که یونانی بوده اند). دولت اسپ...
-
ترسیدن
لغتنامه دهخدا
ترسیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) خوف داشتن و خوف کردن و بیم داشتن و بیم کردن و جرئت نکردن و جبن کردن . (ناظم الاطباء). وجل . تهیّب . بیم کردن . هراسیدن . اندیشیدن . باک داشتن : بتا، نگارا، از چشم بد بترس و مکن چرا نداری با خود همیشه چشم پنام ؟ شهید.یشک نهنگ...
-
اریده
لغتنامه دهخدا
اریده . [ اَرْ ری دِ ] (اِخ ) آرّیده . برادر نامشروع اسکندر و مادر اورقاصه ای بنام آرینّا بود. و او پس از اسکندر داعیه ٔسلطنت داشت . و اوریدیس دختر سینان و زن اریده نیز همین دعوی داشت . مل آگر که دشمن پردیکاس و مورد نفرت او بود، پس از ختم مجلس مشورت ...
-
گئومات
لغتنامه دهخدا
گئومات . [ گ ِ ] (اِخ ) گوماتا. غاصب تاج و تخت هخامنشی که در زمان مسافرت کمبوجیه پسر کوروش بزرگ به مصر خود را بنام بردیا برادر پادشاه معرفی و سلطنت را غصب کرد. مرحوم پیرنیا در ایران باستان آرد: راجع به این واقعه یک سند رسمی که قسمتی از کتیبه ٔ بیستون...
-
ارد اول
لغتنامه دهخدا
ارد اول . [ اُ رُ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) پادشاه اشکانی . این شاه پس از برادربتخت سلطنت تمام ایران نشست . در باب سنه ٔ جلوس او اختلاف است بعضی 56 و برخی 55 ق . م . نوشته اند ولی ظن قوی میرود که دومی صحیح تر است . اُرُد نخستین شاه ایران است که در زمان سلط...
-
پنت
لغتنامه دهخدا
پنت . [ پ ُ ] (اِخ ) نام ولایت شمالی آسیای صغیر بر کنار پونتوکسن دریای سیاه (بحر اسود) و آن را به لاطینی پنتوس (بنطس عربی ) می گفتند. دولتی در آن سرزمین در عهد قدیم تشکیل شد که به دولت پنت معروف است ایرانیان در عصر داریوش از این سرزمین ایالتی (خشترپا...