کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جرآء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جرآء
لغتنامه دهخدا
جرآء. [ ج ُ رَ آ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جری ٔ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به جری ٔ شود.
-
واژههای مشابه
-
جراء
لغتنامه دهخدا
جراء. [ ج َ ] (ع اِ) جَرّا، جَرّاء. رجوع به کلمات فوق شود. || کودکی دختران . (منتهی الارب ). || فتوت . (از اقرب الموارد). جِراء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کان ذلک فی ایام جرائها؛ اَی صباها. (از اقرب الموارد). || (ص )چابک . دونده به سرعت . سریع ال...
-
جراء
لغتنامه دهخدا
جراء. [ ج َرْ را ] (ع اِ) بخاطر. فعلت ُ من جرأک ؛ یعنی کردم از بهرتو. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و مصراع زیر: «امن جرائنا صرتم عبیداً». به همین معنی است . (اقرب الموارد). جَرا. جَرّا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دو ک...
-
جراء
لغتنامه دهخدا
جراء. [ ج ِ ] (ع اِ) کودکی دختران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فتوت . (اقرب الموارد). جَراء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جراء شود. || ج ِ جَرو و جِرْوْ. (منتهی الارب ). به معنی سگ بچگان . رجوع به جرو شود. || (مص ) با هم رفتن . || مناظر...
-
جراء
لغتنامه دهخدا
جراء. [ ج ُ ] (ع اِ) دلیری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و آن را جُرَة و جَراءَة و جَرائیَّه و جَرایة نیز گویند و اخیر نادر است . (منتهی الارب ). و رجوع به جری ٔ شود.
-
واژههای همآوا
-
جراء
لغتنامه دهخدا
جراء. [ ج َ ] (ع اِ) جَرّا، جَرّاء. رجوع به کلمات فوق شود. || کودکی دختران . (منتهی الارب ). || فتوت . (از اقرب الموارد). جِراء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کان ذلک فی ایام جرائها؛ اَی صباها. (از اقرب الموارد). || (ص )چابک . دونده به سرعت . سریع ال...
-
جراء
لغتنامه دهخدا
جراء. [ ج َرْ را ] (ع اِ) بخاطر. فعلت ُ من جرأک ؛ یعنی کردم از بهرتو. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و مصراع زیر: «امن جرائنا صرتم عبیداً». به همین معنی است . (اقرب الموارد). جَرا. جَرّا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دو ک...
-
جراء
لغتنامه دهخدا
جراء. [ ج ِ ] (ع اِ) کودکی دختران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فتوت . (اقرب الموارد). جَراء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جراء شود. || ج ِ جَرو و جِرْوْ. (منتهی الارب ). به معنی سگ بچگان . رجوع به جرو شود. || (مص ) با هم رفتن . || مناظر...
-
جراء
لغتنامه دهخدا
جراء. [ ج ُ ] (ع اِ) دلیری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و آن را جُرَة و جَراءَة و جَرائیَّه و جَرایة نیز گویند و اخیر نادر است . (منتهی الارب ). و رجوع به جری ٔ شود.
-
جراع
لغتنامه دهخدا
جراع . [ ] (اِخ ) نام جایی به نابلس . رجوع به جراعی شود.
-
جراع
لغتنامه دهخدا
جراع . [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَرعَة، به معنی زمینی که ستبری هایی همانند ریگزار دارد. (از ذیل اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
جرا
لغتنامه دهخدا
جرا. [ ج َ ] (اِ) نفقه . اخراجات . معاش گذران . (ناظم الاطباء). وظیفه .اجری . مواجب . مستمری . (یادداشت مؤلف ) : گفت شاهنشه جرا اش کم کنیدور بجنگد نامش از خط برزنیدعقل او کم بود و حرص او فزون چون جرا کم دید شد تند و حرون . مولوی .|| به معنی جَرّاء و...