کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جذابیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دلستانی
لغتنامه دهخدا
دلستانی . [ دِ س ِ ] (حامص مرکب ) کار دلستان . حالت دلستان . چگونگی دلستان . دلبری . دلکشی . زیبایی .جذابیت : با این همه ناز و دلستانی خون شد جگرش ز مهربانی . نظامی .خون هزار وامق خوردی به دلفریبی دست از هزار عذرا بردی به دلستانی . سعدی .- دلستانی کر...
-
زیگفرید
لغتنامه دهخدا
زیگفرید. (اِخ ) از قهرمانان بزرگ اساطیری ژرمنی . در ترانه های نیبلونگن وی بر «برونهیلد» پیروز میشود ودر اپرای واگنر، وی نجات دهنده ٔ برونهیلد است . (از دایرة المعارف فارسی ). مهمترین و مشهورترین افسانه ٔ آلمانی است که تاریخ نگارش آن به عقیده ٔ اکثر م...
-
دلبندی
لغتنامه دهخدا
دلبندی . [ دِ ب َ ] (حامص مرکب ) دل بندی . حالت و چگونگی دلبند. و رجوع به دلبند شود. || دلبستگی . علاقه . تعلق خاطر : نه تو گفتی که بجای آرم و گفتم که نیاری عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری . سعدی . || دلکشی . دلبری . جذابیت : گر تو نیز آن جمال ...
-
بی نمکی
لغتنامه دهخدا
بی نمکی . [ ن َ م َ ](حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی نمک . فاقد نمک بودن .- امثال : نه به آن شوری شوری نه به این بی نمکی . || بی مزگی . ویری . (یادداشت مؤلف ). بی مزگی . (ناظم الاطباء). شیتی . بی مزه بودن . || کنایه از بی لطفی شکل یا حرکات شخص . مقا...
-
نمک
لغتنامه دهخدا
نمک . [ ن َ م َ ] (اِ) ماده ای سپید که به آسانی سوده می گردد و در آب حل می شود و آن را در تلذیذ غذاها به کار می برند و سبخ نیز گویند. (ناظم الاطباء). ملح . ابوعون . عسجر. (منتهی الارب ). ابوصابر. ابوالمطیب . (المرصع). ماده ٔ کانی سفیدرنگ شورمزه ای که...
-
زجل
لغتنامه دهخدا
زجل . [ زَ ج َ ] (ع اِ) بازی . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). بازی و لعب . (ناظم الاطباء). || آواز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). صوت و آواز. (ناظم الاطباء). || غوغا. (ترجمه ٔ قاموس ): موکب زجل ؛ موکبی که با سر و صدا و غوغا همراه...