کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدی و عقرب و جوزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جدی گفتن
لغتنامه دهخدا
جدی گفتن . [ ج ِدْدی گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) مقابل هزل گفتن . قطعی گفتن .
-
رأس جدی
لغتنامه دهخدا
رأس جدی . [ رَءْ س ِ ج َدْی ْ ] (اِخ ) (اصطلاح فلک ) رأس الجدی . رجوع بهمین کلمه شود.
-
خط جدی
لغتنامه دهخدا
خط جدی . [ خ َطْ طِ ج َدْی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دائره ٔ رأس الجدی . (از ناظم الاطباء).
-
دارة جدی
لغتنامه دهخدا
دارة جدی . [ رَ ت ُ ج ُدْ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است وافوه (شاعر عرب ) از آن نام برده . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
عقیرب
لغتنامه دهخدا
عقیرب . [ ع ُ ق َ رِ ] (ع اِ مصغر) مصغر عقرب . عقرب و کژدم خرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عقرب شود.
-
خار عقرب
لغتنامه دهخدا
خار عقرب . [ رِ ع َ رَ ] (اِخ ) کنایه از بهرام که صاحب برج عقرب است . (آنندراج ). کنایه از مریخ چرا که برج عقرب خانه ٔ مریخ است . (غیاث اللغات ) : در اثر بهر مراعات و لیش ؟؟خار عقرب چوگل میزان است .انوری ابیوردی (از آنندراج ).
-
عقرباء
لغتنامه دهخدا
عقرباء. [ ع َ رَ ] (ع اِ) مؤنث عقرب . (منتهی الارب ). عقرب ماده . (از اقرب الموارد). و رجوع به عقرب شود.
-
ساعت عقرب
لغتنامه دهخدا
ساعت عقرب . [ ع َ ت ِ ع َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ساعت نحس . ساعت سنگین . (آنندراج ) (استنیگاس ). ساعت قمر و عقرب . (مجموعه ٔ مترادفات ). رجوع به ساعت شود.
-
امطل
لغتنامه دهخدا
امطل . [ اَطَ ] (ع ن تف ) گویند: امطل من عقرب ؛ درنگ کننده تر از عقرب و عقرب نام تاجری بوده است . (یادداشت مؤلف ).
-
ذات البروج
لغتنامه دهخدا
ذات البروج . [ تُل ْ ب ُ ] (اِخ ) یا سماء ذات البروج ، فلک هشتم است که بروج دوازده گانه را قدما در آن توهم کرده اند و آفتاب در هر ماهی از ماههای شمسی در یکی از این بروج جای دارد و بروج دوازده گانه اینها است : حمل ، ثور، جوزا، سرطان ، اسد، سنبله ، میز...
-
اتجر
لغتنامه دهخدا
اتجر. [ اَ ج َ ] (ع ن تف ) ماهرتر در تجارت . و منه : اتجرُ من عقرب . (و عقرب نام بازرگانی است ).
-
دم عقرب
لغتنامه دهخدا
دم عقرب . [ دُ م ِ ع َ رَ ] (اِخ ) شوله . حمةالعقرب ، و آن یکی از منازل قمر است در برج عقرب . (یادداشت مؤلف ) : دم عقرب بتابید از سر کوه چنان چون چشم شاهین از نشیمن .منوچهری .
-
تعویذ آسمان
لغتنامه دهخدا
تعویذ آسمان . [ ت َع ْ ذِ ] (اِخ ) کنایه از جوزا است و آن برج سوم است از جمله ٔ دوازده برج فلک . (برهان ). برج جوزا. (ناظم الاطباء).
-
عقرب نیلوفری
لغتنامه دهخدا
عقرب نیلوفری . [ ع َ رَ ب ِف َ ] (اِخ ) کنایه از برج عقرب است و آن برج هشتم باشد از بروج فلکی . (برهان ). کنایه از برج عقرب که خانه ٔ مریخ است . (آنندراج ) (از انجمن آرا) : ریخته نوش از دم سیسنبری بر دم این عقرب نیلوفری .نظامی .