کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدل خاستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدل خاستن
لغتنامه دهخدا
جدل خاستن . [ ج َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) خصومت و دشمنی بپاشدن : هر دو را خاست جدل از سبب هستی فضل در میان رفت فراوان سخن از مدحت و ذم .اسدی طوسی (از ارمغان آصفی ).
-
واژههای مشابه
-
جدل داشتن
لغتنامه دهخدا
جدل داشتن . [ ج َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) خصومت و دشمنی داشتن . (از آنندراج ) (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) : نیست صائب ملک تنگ عافیت جای دو شاه زین سبب طفلان جدل دارند با دیوانه ها. صائب (از آنندراج ).دلم بلاله و گل بی رخت جدل داردبهار داغم از این عیش بی م...
-
جدل زدن
لغتنامه دهخدا
جدل زدن . [ ج َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دعوی صدارت کردن . (آنندراج ) : قدرت به اختران چو برفعت جدل زندگویند جمله مسند عالی مسلم است .انوری (از آنندراج ).
-
جدل کردن
لغتنامه دهخدا
جدل کردن . [ ج َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مباحثه نمودن . (ناظم الاطباء). یک و دو کردن . (یادداشت مؤلف ). محاجه کردن . بحث کردن . جنگ کردن . منازعه نمودن . (ناظم الاطباء). خصومت و دشمنی کردن . جنگ و نزاع کردن : حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر اوور بحق گف...