کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ ] (ع مص ) محکم تافتن رسن را. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). محکم تافتن . (تاج المصادر بیهقی ). استوار کردن تابیدن چیزی را. (شرح قاموس ). || قوی و پس رو مادر گردیدن بچه آهو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قو...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) خصومت ، اسم است جدال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی دشمنی . (از شرح قاموس ). سختی و لداد در خصومت . (از قطر المحیط). پیکار. (مهذب الاسماء). مخاصمت . ستیز. || قدرت بر خصومت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانائ...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ دِ ] (ع ص ) سخت خصومت . (منتهی الارب ). شدیدالخصومة و النزاع . (قطر المحیط). شدیدالجدال . (لسان ، از ذیل اقرب الموارد) (المنجد). جَدّال . مِجدال . (المنجد). بسیارجدال . (یادداشت مؤلف ). || سخت و درشت گردیده . (ناظم الاطباء). || لغت است ا...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جدلاء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زن نیک خلقت . (از منتهی الارب ).
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج ُ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جدیل . (منتهی الارب ) (المنجد). ریسمان تافته شده از چرم یا مو در گردن شتر یا ناقه . (لسان ، از ذیل اقرب الموارد).- جدل الانسان ؛ قلم دست و پای او. (از المنجد) (لسان از ذیل اقرب الموارد).
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ج ِ ] (ع اِ) نره ٔ سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).ذکر سخت . (شرح قاموس ). || استخوان میان کاواک دست و پا. [ قلم ] . (منتهی الارب ). استخوان مغزدار دستها و پاها. (شرح قاموس ). || اندام .(منتهی الارب ). هر استخوانی است که تمام کرده شده است ...
-
واژههای مشابه
-
جدل خاستن
لغتنامه دهخدا
جدل خاستن . [ ج َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) خصومت و دشمنی بپاشدن : هر دو را خاست جدل از سبب هستی فضل در میان رفت فراوان سخن از مدحت و ذم .اسدی طوسی (از ارمغان آصفی ).
-
جدل داشتن
لغتنامه دهخدا
جدل داشتن . [ ج َ دَ ت َ ] (مص مرکب ) خصومت و دشمنی داشتن . (از آنندراج ) (بهار عجم ) (ارمغان آصفی ) : نیست صائب ملک تنگ عافیت جای دو شاه زین سبب طفلان جدل دارند با دیوانه ها. صائب (از آنندراج ).دلم بلاله و گل بی رخت جدل داردبهار داغم از این عیش بی م...
-
جدل زدن
لغتنامه دهخدا
جدل زدن . [ ج َ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از دعوی صدارت کردن . (آنندراج ) : قدرت به اختران چو برفعت جدل زندگویند جمله مسند عالی مسلم است .انوری (از آنندراج ).
-
جدل کردن
لغتنامه دهخدا
جدل کردن . [ ج َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مباحثه نمودن . (ناظم الاطباء). یک و دو کردن . (یادداشت مؤلف ). محاجه کردن . بحث کردن . جنگ کردن . منازعه نمودن . (ناظم الاطباء). خصومت و دشمنی کردن . جنگ و نزاع کردن : حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر اوور بحق گف...
-
جستوجو در متن
-
اجدال
لغتنامه دهخدا
اجدال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جَدل و جِدْل .
-
اجدل
لغتنامه دهخدا
اجدل . [ اَ دُ ] (ع اِ) ج ِ جَدل .
-
پیکارکشی
لغتنامه دهخدا
پیکارکشی . [پ َ / پ ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل پیکارکش . جدل .