کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدران
لغتنامه دهخدا
جدران . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جدر به معنی دیوار. (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (غیاث اللغات ). رجوع به جدر شود. ج ِ جدار. (ترجمان عادل ).
-
واژههای مشابه
-
جدران الرأس
لغتنامه دهخدا
جدران الرأس . [ج ُ نُرْ رَءْس ْ ] (ع اِ مرکب ) چهار استخوان سر است .یکی پیش و یکی پس و دو بردو جانب . (بحر الجواهر).
-
جستوجو در متن
-
کنف
لغتنامه دهخدا
کنف . [ ک ُ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کَنوف و کنیف . (ناظم الاطباء). ج ِ کَنیف . (اقرب الموارد). ج ِ کنیف . مستراحها. مبالها. (فرهنگ فارسی معین ) : «و این نام غایط از آن افتاد که عرب را کنف نبود در جدران ،در زمان اول به صحرا می شدند...». (کشف الاسرار ج 2 ...
-
خانک
لغتنامه دهخدا
خانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است که بفاصله ٔ یک هزارگزی در جنوب قریه ٔ وازه نزدیک دریای کلتویا واقع و در علاقه ٔ حکومت درجه ٔ 3 جدران مربوط بولایت جنوبی بین خط 69 درجه و 27 دقیقه و 35 ثانیه ٔ طول البلد شرقی و خط 33 درجه و 23 دقیقه ٔ عرض البلد شمالی قرار...
-
مرامی
لغتنامه دهخدا
مرامی . [ م َ ] (ع اِ) کنگره های بروج . (ناظم الاطباء). سوراخهائی که برای تیراندازی و سنگ افکندن به سپاه مهاجم بر فراز حصارهای قلعه و برج های اطراف قلعه ها احداث می کردند. ظاهراً ج ِ مرمی ، به معنی موضعرمی و محل تیراندازی است : و راستی آن است که آن ق...
-
جدر
لغتنامه دهخدا
جدر. [ ج َ ] (اِ) شترماده ٔ چهارساله راگویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتر چهارساله . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی نا گرفته بوی لبن . منجیک .فرستاده بر جدری آمد برون یکی بادپی کوه کوهان هیون . اسدی .وجو...
-
ختا
لغتنامه دهخدا
ختا. [ خ َ ] (اِخ ) کلمه ای است از «ختای » و آن نام ولایتی است از ترکان و در شعر و نثر فارسی گاهی به این شکل یعنی «ختا» آمده است برای اطلاع از وضع جغرافیایی آن رجوع به «ختای » شود : بگامی سپرد از ختا (خطا) تا کسی بیک تک دوید از بخارا به وخش . شاکر بخ...
-
صفاق
لغتنامه دهخدا
صفاق . [ ص ِ ] (ع اِ) پوست تنک زیر پوست که بر وی موی روید یا پوستی که روده ها را گرفته یا همه ٔ پوست شکم . (منتهی الارب ).پوستی که بر گرد روده ها و احشا باشد و این یک پرده است از سه پرده ٔ شکم . (غیاث اللغات ). پوست اندرون شکم . (مهذب الاسماء). پوست ...