کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جداد
لغتنامه دهخدا
جداد. [ ج َ] (ع اِ) وقت خرما بریدن . (مهذب الاسماء). وقت درو خرما. جِداد. || (مص ) بریدن خرما از خرمابن . جِداد. (منتهی الارب ).
-
جداد
لغتنامه دهخدا
جداد. [ ج َدْ دا ] (اِخ ) گویند موضعی است در نجد. و گویند شاید موضعی است در شام . (مراصد الاطلاع ). رجوع به کلمه ٔ پیش شود.
-
جداد
لغتنامه دهخدا
جداد. [ ج َدْ دا ] (ع ص ، اِ) می فروش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). شراب فروش . (آنندراج ). || سازنده ٔ می . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). معالج خمر. (از اقرب الموارد)(قطر المحیط). شرابگر. (آنندراج ). مؤلف شرح ق...
-
جداد
لغتنامه دهخدا
جداد. [ ج ِ ] (اِخ ) نام موضعی است . نصرگوید بگمان من بین بادیةالکوفه والشام است . (از معجم البلدان ). ظاهراً جداد مصحف همین کلمه است که منتهی الارب و مراصدالاطلاع بدان صورت ضبط کرده اند.
-
جداد
لغتنامه دهخدا
جداد. [ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جَدود. (از منتهی الارب ). رجوع به جَدود شود.
-
جداد
لغتنامه دهخدا
جداد. [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) رجوع به جَداد شود.
-
جداد
لغتنامه دهخدا
جداد. [ ج ُدْ دا ] (اِخ ) نام وادی یا نهری است در بلاد عرب و در آن باغی است . و بحاء مهمله نیز روایت شده است . (از معجم البلدان ) : و لویکون علی الجداد یملکه لم یسق ذا غُلة من مائه الجاری .(از معجم البلدان ).
-
جداد
لغتنامه دهخدا
جداد. [ ج ُدْ دا ] (ع ص ، اِ) جامه های کهنه ٔ پاره پاره . معرب کداد. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ذیل اقرب الموارد). جوالیقی گوید جداد نخهای گره خورده است و آن را به نبطی کُدّاد گویند : اضاءَ مظلته بالسراج ِ، واللیل غامر جداد ها. اعشی (از المعرب ص 95).و...
-
جستوجو در متن
-
جدود
لغتنامه دهخدا
جدود. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) ماده خر فربه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، جِداد. (منتهی الارب ). || گورخر فربه . (از شرح قاموس ).ج ، جِداد. (شرح قاموس ). || میش کم شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماده میشی است که کم باشد شیر او. (شرح قامو...
-
می فروش
لغتنامه دهخدا
می فروش . [ م َ / م ِ ف ُ ] (نف مرکب ) می فروشنده . شرابی . نَبّاذ. باده فروش . شراب فروش . خمرفروش . (یادداشت مؤلف ). باده فروش . (آنندراج ). جَدّاد. تاجر. دهقان . (منتهی الارب ). خمار. (منتهی الارب ) (دهار). سَبّاء. (منتهی الارب ) : می فروش اندر خ...