کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جدات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جدات
لغتنامه دهخدا
جدات . [ ج َدْ دا ] (ع اِ) ج ِ جَدَّه . رجوع به جده شود.
-
واژههای همآوا
-
جداة
لغتنامه دهخدا
جداة. [ ج َ ] (اِخ ) موضعی است به بلاد غطفان . (معجم البلدان ) : یدیت علی ابن حسحاس بن وهب باسفل ذی الجداة یدالکریم قصرت له من الحماء لماشهدت و غاب عن دار الحمیم اخبره بان الجرح یشوی و انک فوق عجلزة جموم .(از معجم البلدان ).
-
جداة
لغتنامه دهخدا
جداة. [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جادی . خواهنده ٔ عطا. (از منتهی الارب ).
-
جدعة
لغتنامه دهخدا
جدعة. [ ج َ دَ ع َ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ بریدگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) . آنچه پس از بریدگی عضوی از آن باقی ماند. (المنجد). ما بقی من العضو بعد جدعه . (قطر المحیط). || موضع بریدگی عضو. (المنجد). و رجوع به جَدعَه شود.
-
جستوجو در متن
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) ملقبه به خندف . یکی از جدات رسول (ص ). رجوع به لیلی بنت حلوان شود.
-
خندف
لغتنامه دهخدا
خندف . [ خ ِ دِ ] (اِخ ) لقب لیلی بنت حلوان بن عمران زوجه ٔ الیاس . (آنندراج ). طایفه ای از مضر عدنانیه به او منسوبند و آنها از اولاد الیاس بن مضر بودند. (از اعلام زرکلی جزء 3 ص 823) . این زن یکی از جدات رسول (ص ) است . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
ابن قریه
لغتنامه دهخدا
ابن قریه . [ اِ ن ُ ق ِرْ ری ی َ ] (اِخ ) ابوسلیمان ایوب بن زیدبن قیس هلالی . از خطبای مشهور عرب . از سخنان او در کتب ادب بسیار آرند و نحات بکلام او استشهاد کنند. گویند امی و بدوی بوده و در سالی که غلا و قحط پدید آمد او بعین التمر رفت و بر خوان عام و...
-
جدا
لغتنامه دهخدا
جدا. [ ج ُ ] (ص ،ق ) سوا. تنها. منفصل . مفروق . (ناظم الاطباء). مفروز.متمایز. جدا بضم اول در اوستا یتا و در پهلوی جت جتاک یا یت یتاک و در اورامانی جیا و همریشه ٔ جز وجذ و جد است . جد دین یعنی جدا از دین ، کافر و جدکاره . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). و...
-
صدف
لغتنامه دهخدا
صدف . [ ص َ دَ ] (ع اِ) غلاف مروارید . صدفه یکی . ج ، اصداف . (منتهی الارب ) (دهار). در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده است که با حلزون مرادف است و گویند حیوان او مخصوص به حلزون و پوست صلب او مخصوص صدف است و مراد از مطلق صدف مروارید است . درسیم سرد و خشک و سو...
-
ارث
لغتنامه دهخدا
ارث . [ اِ ] (ع مص ) میراث یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). میراث بردن : انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون . (قرآن 40/19). بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعیف زده . (کلیله و دمنه ). || (اِ) آنچه از مال مرده به وارث رسد. مرده ریگ . مردریگ . مرده ری...
-
دریا
لغتنامه دهخدا
دریا. [ دَرْ ] (اِ) معروف است و به عربی بحر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). آب بسیار که محوطه ٔ وسیعی را فراگیرد و به اقیانوس راه دارد مجموع آبهای نمکی که جزء اعظم کره ٔ زمین را می پوشاند و هر وسعت بسیار از آبهای نمکی را دریا توان گفت و نوعاً دریا تق...
-
ابوریحان
لغتنامه دهخدا
ابوریحان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بیرونی . محمدبن احمد خوارزمی بیرونی . از اجله ٔ مهندسین و بزرگان علوم ریاضی . او یکی از نوادر دُهاةِ اعصار و نمونه ٔ کامل ذکاء و فطنت و شدت عمل ایرانی است . مولد او در بیرون خوارزم بوده و چنانکه یاقوت در معجم الادبا آرد بی...