کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جبری
لغتنامه دهخدا
جبری . [ ج َ ری ی ] (ص نسبی ) مقابل قَدَری . خلاف قَدَری . قسری . ضروری . غیراختیاری . غیرارادی . || کسی که پیرو عقیده ٔ جبر باشد. پیروان مذهب جبر. آنکه به جبر مذهبی معتقد باشد : گفت : مؤمن بشنو ای جبری خطاب آن خود گفتی نک آوردم جواب . مولوی .مرتعش ...
-
واژههای مشابه
-
علی جبری
لغتنامه دهخدا
علی جبری . [ ع َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بن پیرمحمد کوتاهیه وی رومی حنفی ، ملقّب به جبری و مشهور به بلبل زاده . رجوع به علی بلبل زاده شود.
-
علی جبری
لغتنامه دهخدا
علی جبری . [ ع َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) متوفی پس از سال 1074هَ . ق . او راست : المنهاج المحمدی فی الطریق الاحمدی . (از معجم المؤلفین بنقل از الکشاف اسعد طلس ص 123).
-
جبری پایین
لغتنامه دهخدا
جبری پایین . [ ] (اِخ ) نام قریه ای بهندیجان .
-
جبری شدن
لغتنامه دهخدا
جبری شدن . [ ج َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیرو عقیده ٔ جبر مذهبی شدن . قائل بجبر شدن . کیش جبر مذهبی را برگزیدن : در هر آن کاری که میلت نیست و خواست اندر آن جبری شوی کاین از خداست .مولوی .
-
جستوجو در متن
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن کوران . از متکلمان جبری (مجبره ) است . (ابن الندیم ).
-
قهری
لغتنامه دهخدا
قهری . [ ق َ ] (ص نسبی ) منسوب به قهر. اضطراری و جبری . (ناظم الاطباء). از روی قهر. رجوع به قهر شود.
-
قدری
لغتنامه دهخدا
قدری . [ ق َ دَ ری ی ] (ص نسبی )نسبت است به قدر. مقابل جبری . رجوع به قدریه شود.
-
هندسه ٔ تحلیلی
لغتنامه دهخدا
هندسه ٔ تحلیلی . [ هَِ دِ س ِ ی ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هندسه ای است که در آن با قبول عناصری ، محاسبات جبری و آنالیزی داخل هندسه می گردد.
-
جبریون
لغتنامه دهخدا
جبریون . [ ج َ ری یو ] (ص نسبی ، اِ) کسانی که مذهب جبر دارند. آنانکه گویند مردم را در افعال خود هیچ اختیاری نیست . جبری مذهبان ، مقابل قدریها. رجوع به جبر شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بن پیرمحمد کوتاهیه وی رومی حنفی ، ملقّب به جبری و مشهور به بلبل زاده . رجوع به علی بلبل زاده شود.
-
علی حنفی
لغتنامه دهخدا
علی حنفی . [ ع َ ی ِ ح َ ن َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بن پیرمحمد کوتاهیه ای رومی حنفی ، ملقّب به جبری و مشهور به بلبل زاده . رجوع به علی بلبل زاده شود.
-
علی رومی
لغتنامه دهخدا
علی رومی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن مصطفی بن بیرمحمد کوتاهیه ای رومی حنفی . ملقب به جبری و مشهور به بلبل زاده . رجوع به علی بلبل زاده شود.