کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جبانة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جبانة
لغتنامه دهخدا
جبانة. [ ج َب ْ با ن َ ] (اِخ ) در اصل صحرائی بود و مردم کوفه گورستان را جبانه نامند چنانکه مردم بصره آنرا مقبره گویند. (از معجم البلدان ) (مراصد الاطلاع ). و در کوفة اماکنی است که بدین نام مشهور است و بقبیله ها منسوب بود مانند: جبانةالسبیع، جبانة سا...
-
جبانة
لغتنامه دهخدا
جبانة. [ ج َب ْ با ن َ ] (اِخ ) موضعی است در شامی مدینه نزدیک ذباب . (منتهی الارب ).
-
جبانة
لغتنامه دهخدا
جبانة. [ ج َب ْ با ن َ ] (ع اِ) گورستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || صحراء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دشت . (نصاب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || عیدگاه در صحراء. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نمازگاه...
-
جستوجو در متن
-
جبانات
لغتنامه دهخدا
جبانات . [ ج َب ْ با ](ع اِ) ج ِ جبانه . (منتهی الارب ). رجوع بجبانه شود.
-
عرزم
لغتنامه دهخدا
عرزم . [ ع َ زَ ] (اِخ ) نام گورستان و مقبره ای است به کوفه و گفته اند نام محلی است به کوفه معروف به جبانة عرزم . بلاذری گوید: بطنی است از نهد، و گویند مردی است از نهد بنام عرزم . (از معجم البلدان ). کلبی گوید: جبانة (گورستان ) منسوب به عرزم است مولا...
-
دیرالمدینة
لغتنامه دهخدا
دیرالمدینة. [ دَ رُل ْ م َ ن َ ] (اِخ ) ناحیه ای است از جبانة طیبه و در شمال وادی الملکات (گورستان ملکه ها)واقع است و مقر عمال جبانة بود و در این مکان گورستان و نقوش و تصاویری وجود دارد که از نظر هنری قابل توجه است و قسمتی از زندگی اجتماعی مصر را در ...
-
عرزمی
لغتنامه دهخدا
عرزمی . [ ع َ زَ می ی ] (ص نسبی ) نسبت است به عرزم و به گمان صاحب الانسان بطنی است از فزارة. و جبانه ٔ (گورستان ) عرزم به کوفه معروف است . و شاید این بطن به عرزم وارد شده و بدان نسبت داده شده باشد. (از اللباب ج 2 ص 131).
-
عرزم
لغتنامه دهخدا
عرزم . [ ع َ زَ ] (ع ص ) سخت . چیزی گرد سخت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِخ ) علم است و منه جبانة عرزم ،منزلی در کوفه که فرودآمد در آن عبدالملک ابی میسر عرزمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به عرزمی شود.
-
جبان
لغتنامه دهخدا
جبان . [ ج َب ْ با ] (ع ص ، اِ) پنیرفروش . || گورستان . || صحراء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || عیدگاه در صحراء. || مرغزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نگهبان غله درصحراء و این مأخوذ از جبانه بمعنی صحرا...
-
گورستان
لغتنامه دهخدا
گورستان . [ رِ ] (اِ مرکب ) قبرستان . (آنندراج ). مرزغن . مرغزن . (برهان ). بَلَد. جَبّان . جَبّانة. (منتهی الارب ). مقبرة [ م َ ب َ رَ / م ُ ب َ رَ / م َ ب ِ رَ ] . (ترجمان القرآن ) (دهار)(منتهی الارب ). مَقْبَرة. (منتهی الارب ) : هر آنکو زاغ باشد ر...
-
جبان
لغتنامه دهخدا
جبان . [ ج َ ] (ع ص )بددل ، مرد باشد یا زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (دستوراللغات ) (ناظم الاطباء). بددل . (مهذب الاسماء). بیدل . (زمخشری ). هاع . (نصاب ). هیدان . (منتهی الارب ). مرغ دل . (یادداشت مؤلف ). مَنغوه . (منتهی الارب ). || ترسنده...
-
صحرا
لغتنامه دهخدا
صحرا. [ ص َ ] (از ع ، اِ) صحراء. دشت . ج ، صحراوات ، صحاری . (مهذب الاسماء). دشت هموار. گشادگی فراخ بی گیاه . بیابان . بر. هامون . زمین هموار و فراخ . اراجیح . بجدة. بریة. تیر. جبار. جَبّان . جبانة. جَرَد. مَلا. (منتهی الارب ) : بر که و بالا چو جه هم...
-
بددل
لغتنامه دهخدا
بددل . [ ب َْ، دِ ] (ص مرکب ) ترسنده و ترسناک . (برهان قاطع). ترسناک . (غیاث اللغات ). ترسنده و بیمناک ورمیده خاطر. (انجمن آرا) (آنندراج ). بزدل ، نقیض شجاع . (هفت قلزم ). جبان و ترسناک . (ناظم الاطباء). جبان . (زمخشری ) (دستوراللغة). جُبّا. فَشِل . ...
-
مرغزار
لغتنامه دهخدا
مرغزار. [ م َ ] (اِ مرکب ) سبزه زار و زمینی که مرغ در آن بسیار رسته باشد. (برهان ). جایی را گویند که در آن سبزه بسیار رسته باشد. (از غیاث ) (از آنندراج ). آنجا که مرغ روییده است . زمینی که در آن گیاه مرغ فراوان باشد و سبزه زار و علفزار و چراگاه . (نا...