کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جباجب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جباجب
لغتنامه دهخدا
جباجب . [ ج َ ج ِ ] (اِخ ) عمرانی گفت : درختی است بمعنی معروف و آنرا جباجب گویند چون شکنبه ها بدان افکنند. (معجم البلدان ). نام مسلخی در منی ̍ که در آن شکنبه های اضاحی اندازند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
جباجب
لغتنامه دهخدا
جباجب . [ ج َ ج ِ ] (اِخ ) کوههائیست بمکه . زبیر گفت : جباجب و اخاشب نام کوههائیست بمکه ، یقال : «مابین جبجبیها و اخشبیها اکرم مِن فلان ». (از معجم البلدان ) : اذالنصر و افتها علی الخیل مالک و عبد مناف و التقوا بالجباجب . کثیر (از معجم البلدان ).کوهه...
-
جباجب
لغتنامه دهخدا
جباجب . [ ج َ ج ِ ] (اِخ ) گفته اند: بازارهایی است بمکه . (از معجم البلدان ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
جباجب
لغتنامه دهخدا
جباجب . [ ج َ ج ِ ] (اِخ ) نصر گفت : مجمع مردم است بمنی ̍. (از معجم البلدان ).
-
جباجب
لغتنامه دهخدا
جباجب . [ ج َ ج ِ ] (ع ص ، اِ) ناقه های ستبر فربه . || ماء جباجب ؛ آب بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جباجب
لغتنامه دهخدا
جباجب . [ج َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ جُبْجُبة. رجوع بدان کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
جبجبان
لغتنامه دهخدا
جبجبان . [ ج َ ج َ ] (اِخ ) نام دو کوه است در مکه . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ). و آنرا جباجب نیز گویند. (معجم البلدان ).
-
جبجبة
لغتنامه دهخدا
جبجبة. [ ج ُ ج ُ ب َ ] (ع اِ) زنبیل چرمین . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (دهار). زنبیلی از پوست که خاک و ریگ در آن کنند و از جائی بجائی برند. (از اقرب الموارد). || شکنبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکنبه ای که پیه گداخته یا گوشت در او کن...